نسخه های مختلف سوپرمن، داستان های گوناگون بت من و جوکر و فیلم ها و بازی های ابرقهرمانان امروز از کجا آمده اند و با کدام جهان بینی عمل میکنند. در قسمت هجدهم امتداد به موضوع ابرقهرمانان و فلسفه میپردازیم.
خود واژه ابرقهرمان به سال ۱۸۹۹ برمیگردد. بسیاری از پرهوادارترین ابرقهرمانان از شخصیتهای باستانی یونان سرچشمه گرفتهاند. برای مثال، زن شگفتانگیز یکی از افراد آمازون که قبیلهای از زنان جنگجو بود، است.
در طول دهه ۱۹۴۰، ابرقهرمانان فراوانی وجود داشتند. همانند فلش، گرین لنترن و گرین ارو که در این دوره شروع به کار کردند. در این دوران شخصیتهای ابرقهرمانی زن نیز وجود داشت.
میتوان گفت که تیمهای مارول کامیکس در اوایل دهه ۱۹۶۰، بزرگترین مجموعه ابرقهرمانان را در یک زمان به چاپ دائمی رساندند. موردهایی چون مرد عنکبوتی (۱۹۶۲)، هالک، مرد آهنی، دردویل، ثور، انتقامجویان، نیک فیوری و بسیاری دیگر که عناوین ماهانه خود را دارا شدند.
ابرقهرمان (Superhero) شخصیتی است که دارای نیروی ابر انسانی و بیشتر از مردم معمولی است و بهطور معمول از نیروهای خود برای بهتر کردن جهان یا دفاع از دیگران استفاده میکند. ابرقهرمان شخصی است با نیروی فراانسانی و قدرت خارق العاده که کارهای قهرمانانه را انجام می دهد. بر خلاف پلیس، آتش نشانان یا پزشکان، که همگی در نوع خود قهرمان هستند، ابرقهرمانان با قابلیت های منحصر به فرد خود، مانند پرواز، قدرت، سرعت یا شکست ناپذیری مشخص می شوند.
ابرقهرمانان بر اساس یک قانون اخلاقی دقیق عمل میکنند. آنها همیشه به عنوان “خوب” طبقه بندی می شوند و به ندرت، از این مسیر دور می شوند. یک ابرقهرمان باید با مردم همدرد باشد. اگر مخاطب نتواند با شخصیت همزادپنداری کند، ابرقهرمان اصلاً قهرمان نیست. این قدرت در سوپرمن از یک منشا الهی نشات میگیرد طوری که او از یک سیاره دیگر به زمین برای نجات میآید یا مانند بتمن با ارتقای توانایی های خود و تکنولوژی و یا در سری ابرقهرمانان مارول، از انرژی هسته ای و جهش ژنی. امروزه ابرقهرمان تعریف متفاوتی دارند و از چهره های مثبت وخوب به چهره های منفی رسیدند. زمانی جوکر چهرهی منفی داستان های مصور بود اما با تغییر نسل جوان و تطور اجتماعی آمریکا، جوکر از ضد قهرمان به قهرمان تبدیل شده که مورد محبوبیت و مقبولیت تودهای از جوانان ناراضی از عدالت اجتماعی قرار گرفته است.
داستان بازی تاج و تخت چندین خط داستانی را دنبال میکند. اولین داستان به جنگ بین خانوادههای اشرافی برای به دست آوردن تخت پادشاهی هفت اقلیم مربوط میشود. دومین خط داستانی، نزدیک بودن زمستانی طولانی و یورش موجوداتی افسانهای از شمال را شرح میدهد و سومین خط داستانی، تلاش فرزندان شاه مخلوع، برای بازپسگیری تاج و تخت است.
یکی از موضوعات مهم در دنیای سرگرمی، ابرقهرمانان هستند که خواستگاه آن از کشور آمریکا بوده و علاوه بر کارکرد داخلی مانند: انگیزه بخشی با اقناع، ترغیب، تهییج وتسکین مردم در برهههای متفاوت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی برای سایر کشورها نیز کارکرد جهان شمولی دارد. مانند: ترویج سبک زندگی آمریکایی و اقناع اذعان عمومی برای توجیه تصمیمات جهانی ایالات متحده آمریکا.
برای همین منظور این اتفاق به داستان های مصور واگذاری شد و کمیکاستریپها نخستین بار در اوایل دهۀ ۱۹۳۰ بهشکل پاورقیهایی نیمهمجزا و در قالبی شبیه مجله در روزنامهها ظاهر شدند، در زمانی که پاورقی روزنامهها بیش از پیش به داستانهای مهیج و ماجراجویانه میپرداختند و در اواسط دهۀ ۱۹۳۰ کتابهای کمیکی با نامهایی همچون داستانهای شگفت هیجانانگیز چاپ میشد. این جریان رو به شکوفایی بود و در سال ۱۹۳۸ با خلق سوپرمن به اوج رسید. چیزی نگذشت که هر ماه قسمتی از ماجراجوییهای سوپرمن در مجلۀ اکشن کمیکز متعلق به انتشارات نشنال پریودیکال چاپ میشد و تقریباً یک میلیون نسخه از آن به فروش میرفت. صنعت کتابهای کمیک در نیویورک فعال بود و میتوان گفت نوعی هالیوودِ کوچک شکل گرفته بود.
داستان بازی تاج و تخت چندین خط داستانی را دنبال میکند. اولین داستان به جنگ بین خانوادههای اشرافی برای به دست آوردن تخت پادشاهی هفت اقلیم مربوط میشود. دومین خط داستانی، نزدیک بودن زمستانی طولانی و یورش موجوداتی افسانهای از شمال را شرح میدهد و سومین خط داستانی، تلاش فرزندان شاه مخلوع، برای بازپسگیری تاج و تخت است.
برای مطالعه بیشتر علاقمندان
سوپرمن اولین ابر قهرمان شناخته شده تاریخ است و به صورت کمیک در سال ۱۹۳۸ میلادی متولد شد. کمیک ها، فتوسریهایی هستند که یک روایت را دنبال میکنند. پیدایش کمیک در آمریکا با معرفی ابر قهرمانها آغاز شد.
سوپرمن اولین کاراکتر ابر قهرمانیست که روی جلد مجلات کمیک ظاهر شد و به صورت گسترده نیز منتشر گردید. سوپرمن نماد فرهنگی، اجتماعی، هویتی آمریکاست. بعد از جنگ جهانی دوم، هویت آمریکایی شکل گرفت. آمریکا به سمتی رفت تا جهانی فکر کند و ارزشها، هویت و سبک زندگی خود را در قالب نسخهای به دیگر ملتها به ویژه اروپا معرفی نماید و چه چیز بهتر از معرفی یک سوپرهیرو.
سوپرمن برای رده نوجوانان ساخته شد. نوجوانان ۱۴ سالهای که قرار بود 6 سال بعد وارد معرکه بزرگی به نام جنگ جهانی دوم شوند تا اروپا را فتح کنند. همین نوجوانها قرار بود سربازان ایالات متحده باشند، آنهایی که سوپرمن را دیده بودند و با این الگوی هویتی که نماد آمریکای قویست، خو گرفته بودند. کارکرد سوپرمن، فراتر از کارکرد وحدت ملی در امریکا بود بلکه هدفش جهان شهرگرایی و ترویج و صدور هویت و فرهنگ آمریکایی به خارج از مرزها بود. همان طور که مطلعید، در عرصه ارتباطات نظریهای به نام دهکده جهانی وجود دارد. کارکرد کمیک به عنوان یک رسانه و خالق ابر قهرمان در همین نظریه میگنجد. حرف اصلی سوپرمن این است که “کل کره زمین، سرزمین من است و من هر جایی در دنیا که مورد تهدید واقع شود، حضور خواهم یافت و عملیات انجام می دهم تا آن تهدید رفع شود”!
نکته جالب دیگر این است که تمام اتفاقاتی که در داستانهای ابر قهرمانها رخ میدهد در نیویورک است. در اصل تهدید نیویورک، تهدید جهان و نجات نیویورک، نجات جهان است. چون آمریکا نماد جهان است! اگر بیگانه ای بخواهد به جایی در دنیا حمله کند، قطعا به آمریکا حمله خواهد کرد چون همه اتفاقات جهان در آنجا رخ میدهد.
به تعبیر نیچه، ابر قهرمانها، اوبرمانشهایی هستند که با قدرت مافوق انسانی خود وظیفه دارند امنیت آمریکا را تامین کنند. همواره تهدیدی وجود دارد و مدام جامعه به این ابر قهرمانها نیاز دارد. حتی از نگاه خودشان تمام ابر قهرمانها در آمریکا هستند لذا خط اول دفاع بشری در مقابل هر تهدید در امریکاست و از طرفی اگر قرار باشد امنیت آمریکا زیر سوال رود و به چالش کشیده شود و این موازنه بین آسیب و تهدید در فضای امنیتی آمریکا دچار مشکل شود، بقیه دنیا هم امنیت نخواهد داشت!
در خصوص اخلاق مداری ابرقهرمان ها دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. سوپرمن برعکس بتمن، کاملاً اخلاق گراست. چرا اخلاق گراست؟ چون از خارج از کره زمین آمده است. او وابستگی به کره زمین ندارد، در عین اینکه کره زمین و مردمانش برای او ارزشمندند، اما این ارزش یک ارزش اخلاقی است. به خاطر همین سوپرمن همیشه خیر مطلق است و امکان اشتباه ندارد. از طرفی دیگر بتمن کاملاً شخصیتی خاکستری دارد که امکان اشتباه برای او در نظر گرفته شده است. اخلاق سوپرهیرو ها مبتنی بر اخلاق کانت است، یعنی یک اخلاق وظیفه گرایانه.
از طرفی میدانیم که قدرت مسئولیت میآورد. ابر قهرمانها صاحبان قدرت اند. وقتی که قدرت از آن ابر قهرمانهاست، همه از آنها انتظار دارند تا کار را درست انجام دهند و حتی امکان دارد سوپرهیرو به خاطر هدف والایش و انجام کار درست مبتنی بر اخلاق خود، حتی میلیونها نفر از انسانها را نیز بکشد! حیات لیبرال دموکراسی آمریکا با تهدید تعریف میشود و نگاهی که برای تبدیل تهدید به فرصت دارند و اگر تهدیدی هم نباشد، خودخواسته آن را ایجاد میکنند چون بقا و حیات آنها به این تهدید وابسته است.
معیار اخلاقی از نظر نویسنده سوپرهیروها به عنوان خالق آنها، این است که یک سری ارزشها برای ابر قهرمان تعریف شده است اما این ارزشها ارزشهایی نیستند که ما به آنها باور داشته باشیم بلکه ارزشی است مختص خود ابر قهرمان ها. اگر ابر قهرمان معتقد باشد برای نجات دنیا یک میلیارد انسان باید کشته شود قطعا این کار را انجام می دهد. لذا حق با آن طرفیست که نویسنده داستان مشخص کرده و حقیقتی وجود ندارد که مبتنی بر آن، ابر قهرمان خودش را ملزم بداند که آنطور رفتار نماید.
حال نسبت این ابر قهرمان با ایدئولوژی، تفکر و فرهنگ ما کجاست؟ غربیها ابر قهرمان را در دو جایگاه تعریف میکنند:
1) جایگاه اول جایگاهیست که در آن سوپر هیروها جایگزین خدا میشوند.
2) جایگاه دوم جایگاهیست که در آن ابرقهرمان ها جایگزین پیامبران، انبیا و امامان می شوند.
چون در دنیای غرب اعتقادی به پیامبران و ائمه نیست، لذا ابر قهرمانها به عنوان آلترناتیو آنها معرفی میشوند. ابرقهرمان ها وقتی به وجود آمدند که بشر عادی نتوانست یک سری از کارها را انجام دهد. لذا مجبور بود به کسی متوسل شود. پس باید ابر قهرمانی ظهور می کرد تا مردم را نجات دهد و پاسخی باشد به آن میل طبیعی انسان ها به منجی و به یک تکیهگاهی که بشود در شرایط سخت و بحرانی به آن مراجعه کرد. تعریف ما از ابر قهرمان این است که آنها قدرت و توانایی خود را به واسطه توسل به اولیای الهی دریافت میکنند و در طول اراده و قدرت الهی عمل میکنند و نه در عرض آنها و جایگزین کسی نیستند. آرخی تایپ ها و کهن الگوهای ما که در تاریخ به صورت واقعی بوده و داستان نیستند، باید مجددا بازتعریف شوند.
در غرب، در دوره مدرنیته و پست مدرنیته که خدا، معنویت و تعریف دین موضوعیت نداشت، ابر قهرمان ها توانستند با وام گرفتن از کهن الگوهای خود، میل طبیعی انسانها به منجی را نشان دهند. آنها معتقد بودند آیندهای خواهد آمد که در آن یک ابر قهرمان با این بیعدالتیها و ظلمها مقابله و آنها را درمان خواهد کرد. در نگاه ما نیز ابر قهرمانها کسانی هستند که بستر را برای آمدن منجی اصلی آماده میکنند و تا موقعی که این بستر آماده نشود، ظهوری رخ نخواهد داد.
چهکسی واقعاً نجات میدهد؟
چه کسی تو را نجات خواهد داد؟ انتظار منجی احتمالاً یکی از نیازهای بنیادین بشر است و تمدنها و ملتهای گوناگون، همواره چشم انتظار آن بودهاند. شخصیتهای نجاتدهنده در دورههای تاریخی مختلف، عمدتاً اسطورهای بوده و حقیقت نداشتهاند. ملتها برای ایجاد امید و استقامت در مقابل مشکلات و نجاتیافتن از شرایط سخت زندگی، آرزوهای خود را به داستان تبدیل کرده و اسطورهپردازی میکردند. در ادامه این قصهها آنقدر تکرار میشد که برای نسلهای بعد، کمکم به باور تبدیل میگشت.
در این بین البته قهرمانان واقعی هم وجود داشتهاند.شخصیتهایی که دستکم در مقاطعی، نجاتبخش عمل کردهاند. اما طبیعتاً این قهرمانها هم انسان هستند و انسان نواقصی دارد. جامعه اما به دنبال یافتن یک منجی بینقص و کامل است؛ بنابراین همین شخصیتهای واقعی دارای نقص را هم دستخوش تغییر کرده و حول محور آنها، داستانپردازی میکردند. به عبارت دیگر، تخیل جمعی جامعه، برای پوشاندن اشکالات و کاستیهای قهرمانان خود، مجدداً به اسطورهسازی متوسل میشدند. افسانههایی که امروز بهوسیلهی ابرقهرمانهای ساخته و پرداختهی کمپانیهایی چون DC و MARVEL، به زندگی روزمره کودکان و نوجوانان، امتداد یافتهاند.
تاریخ اما در روند عهد، از وجود نجاتبخشهای واقعی گواهی میدهد. انبیاء الهی در هر عصر، عبد صالح خدا بودهاند که حقیقت داشته و اسطوره نیستند. انبیاء، ائمه و اولیاء الهی، هم خود نجات یافتهاند و هم پیروان خود را نجات دادهاند. حقیقتهایی شبیه اساطیر. ] علی حقیقتی بر گونهی اساطیر[
نجات در نگاه اسلام، تفاوت اساسی با نجات از نوع اسطورهپردازی داستانهای کهن و نو دارد. نجات مردم میتواند با مردم باشد یا بدون آنها. منجیهای بشرساخته، عمدتاً خود اصالت دارند و تنها عمل کردن، هویت قهرمانیشان را میسازد. از هرکول و آکیلیوس تا سوپرمن و واندر وومن، مردم عموماً منفعل بوده و تنها نقششان در داستان، مطالبهی نجات است. حال آنکه قرآن، تغییر در سرنوشت اقوام را الزاماً در گرو اقدام جمعی خودشان میداند.
إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ﴿۱۱﴾
رعد
به عبارت دیگر، قرآن کریم برای نجات دو شرط را ضروری می داند: اهلیت و معیت.
وَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُودًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَنَجَّيْنَاهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ ﴿58﴾
هود
وَإِنَّ لُوطًا لَّمِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿133﴾ إِذْ نَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ ﴿134﴾
صافات
انسانهایی که به دنبال نجات هستند، تنها یک راه دارند و آن، قرار گرفتن در اهلیت و معیت نبی و امام عصر خود است. البته اهلیت به معنای خانواده نسبی نیست و پسر نوح نبی (ع) یا همسر حضرت لوط (ع)، مثالهای نقضی برای این مطلب هستند، بلکه مقصود، پیروی کردن است.
خلاصه آنکه، نه منجی واقعی آنطور است که دستگاه رسانهای هالیوود مینمایاند و نه نجات، شبیه آن چیزی است که در داستانها و افسانهها سروده شده است. نجات انسان و نوع انسان، تنها به دست خود او و در تبعیت و معیت امام و پیشوایی رقم خواهد خورد که متصل به آسمان باشد.