جیمز باند، نام شخصیتی داستانی است که در صنعت سینما جزء پولسازترین شخصیت های انگلیسی زبان بودهاست. سری فیلمهای جیمز باند، مجوعهای از فیلمهایی است که براساس شخصیت داستانی خیالی به نام جیمز باند، مأمور سازمان امای۶ خلق شده است.
فلمینگ در خانوادهای ثروتمند و در شرایطی که پدرش عضو پارلمان بریتانیا بود؛ متولد شد. او در کالج ایتن، دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ و دانشگاه ژنو تحصیل کرد. یان فلمینگ پیش از اینکه به نویسندگی بپردازد، چندین شغل و حرفه را تجربه کرد. مواردی نظیر روزنامهنگاری، بانکداری و تجارت، اشتغال در یالاترین مقامهای اطلاعاتی تا فعالیت به عنوان افسر اطلاعاتی بریتانیا.
فلمینگ در سال ۱۹۵۳ اولین کتاب از مجموعهٔ جیمز باند را با عنوان کازینو رویال منتشر کرد. جیمز باند همچنین با کد ۰۰۷ نیز مشهور بود. او مجموعاً نویسندهٔ ۱۴ کتاب از مجموعهٔ جیمز باند بود. در سال ۲۰۰۸ روزنامهٔ تایمز، فلمینگ را چهاردهمین فرد در فهرست ۵۰ نویسندهٔ برتر بریتانیا از سال ۱۹۴۵ قرار داد.
جیمز باند، نام شخصیتی داستانی است که در صنعت سینما جزء پولسازترین شخصیت های انگلیسی زبان بودهاست. سری فیلمهای جیمز باند، مجوعهای از فیلمهایی است که براساس شخصیت داستانی خیالی به نام جیمز باند، مأمور سازمان امای۶ خلق شده است. در حقیقت جیمز باند نام شخصیت خیالی داستانهای جاسوسی میباشد که در سال ۱۹۵۲ توسط نویسنده انگلیسی, یان فلمینگ خلق شده و در دوازده رمان، دو داستان کوتاه و مجموعهای از فیلمهای سینمایی حضور مییابد.
پس از مرگ فلمینگ در سال ۱۹۶۴ میلادی، رمانهای جیمز باند توسط اشخاص دیگری مانند کینگسلی آمیس، جان گاردنر، ریموند بنسون و سباستین فالکز نوشته شد. از شخصیت جیمز باند تا کنون فیلم های زیادی ساخته شده که آخرین آن فیلم "زمانی برای مردن نیست" می باشد که در سال ۲۰۲۱ اکران گردید.
در مجموعه داستانهای جیمز باند، وی مأمور کارکشته سازمان مخفی MI6 انگلیس میباشد و شماره ویژه سازمانی او و اسم رمز خاصش 007 است. این سری فیلم ها، به عنوان یکی از طولانیترین سری فیلمهایی است که در حال تولید میباشد. شروع این سری فیلمها از سال ۱۹۶۲ بوده و تا کنون 25 فیلم بلند سینمایی پیرامون جیمز باند ساخته شده است. شش بازیگر در قالب جیمز باند به ایفای نقش پرداختهاند. بازیگرانی همچون شون کانری شش بار، راجر مور هفت بار، تیموتی دالتون دو بار، پیرس برازنان چهار بار و دنیل کریگ سه بار در نقش جیمز باند ظاهر شده اند. براساس نظرسنجیهای انجام شده دنیل کریگ و شون کانری محبوبترین بازیگر برای نقش جیمز باند در تاریخ فیلمهای این شخصیت میباشند.
برای مطالعه بیشتر علاقمندان
جیمز باند یک شخصیت انگلیسی برآمده از روح و مناسبات فرهنگی اجتماعی آن جامعه است. ریشه در افکار مردم آن کشور دارد. انگلیسیها سعی میکنند نشان دهند که نگاه ویژهای به دنیا دارند، نگاهی که خود را نسبت به جهان برتر میداند و نژاد آنگلاساکسون را در راس هرم انسانی قرار داده و بقیه جهان را به انقیاد خودش درآورده است. به نوعی انگلیسی ها جیمز باند را به یک نماد فرهنگی تبدیل کرده اند. از طرفی در میان تقابل اندیشه ها در خصوص اصالت عامل انسانی و ابزار، انگلیسیها اصالت را به عناصر انسانی خود می دهند و اهمیت ویژهای برای آنها قائل اند که میتوان جیمز باند را زاییده این تفکر دانست.
البته بعضی دیگر معتقند که در جیمز باند اصالت به هر دو گزینه داده شده است. یعنی علاوه بر اهمیت عامل انسانی، آن ابزار هم حتماً باید در خدمت عنصر مطلوب آنها باشد؛ حال چه کارشناسِ در صحنه، چه یک افسر اطلاعاتی و … که نماد آن جیمز باند است. جیمز باندی که دارای مهارتهای چند وجهی بوده و انسانی است کامل و دست نیافتنی که پشت آن تمام آمال و آرزوی یک ملت به نام انگلیس نهفته است.
از طرفی در حوزه امنیت و در نگاه غربیها، فردی با تمام آلودگی اخلاقی نیز میتواند یک انسانِ ترازِ امنیتی شود تا بتواند امنیت را حاکم کند. انگار ضرورت دارد که این فردِ امنیتی، تمامی مناسبات و محدودیتهای اخلاقی و فرهنگی را کنار بگذارد تا بتواند کارش را که تامین امنیت هست، به درستی انجام دهد.
همین طور نگاهی که جیمز باند به مسئله زن دارد را می توان در سه حالت صورتبندی کرد: در دوره اول، زن کاملاً کالاست و این جیمز باند است که به عنوان سوژه مردانه، سوژه زنانه را تحت انقیاد خودش در میآورد و در این دوره تعریف آنان از زن، تعریف کالاوارگی است. در دوره دوم این نگاه تا حدی تعدیل میشود و به زن شخصیت میدهد. او میتواند در ماموریتها به جیمز باند کمک کند. در دوره سوم به نوعی جریان فمنیزم رادیکال و فمنیزم پست مدرن بر دیدگاه انگلیسی اثر گذاشته و زن هم کاملاً به عنوان یک مامور معرفی میشود و میتواند در داستان اثرگذار بوده و مکمل ماموریتهای جیمز باند باشد.
جیمز باند در فضای تقابل بلوک شرق و غرب ساخته شده است. در فضای آن روزگار هر لحظه امکان داشت این دو بلوک اقدام هستهای در قبال هم انجام بدهند و همدیگر را نابود کنند. لذا سرویسهای اطلاعاتی این کشورها نقش پررنگی را ایفا می کردند و سعی می نمودند به سمت دکترین بازدارندگی حرکت کنند و فضای منازعه را به لایههای دیگری مثل منازعات تکنولوژیک و اطلاعاتی ببرند. آثار جیمز باند نیز که در عرصهسازی رسانهای فعال بود توانست اهمیت این سرویسهای اطلاعاتی را به مردم بشناساند.
با شکل گرفتن رنسانس در اروپا، نگاه الهی کنار گذاشته شد و به جای آن، انسان محور گردید. نگاههای مختلف سیاسی معطوف به رنسانس با هم تقابل داشتند و برای حذف یکدیگر و حفظ عقیده خودشان به ایجاد دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی روی آوردند. لذا شکلگیری ساختارهای اطلاعاتی و امنیتی اساسا در دنیای امروز از زمانی شکل گرفت که بشر، نگاه الهی را کنار گذاشت، امنیت خداپایه را کنار گذاشت و امنیت خود بنیان و انسان بنیان را به میدان آورد.
اگر بخواهیم نگاهی گذرا به تفاوت مناسبات حاکم بر سازمان و نهاد داشته باشیم می توانیم بگوییم: روح حاکم بر سازمان بروکراسی و روح حاکم بر نهاد ادهوکراسیست. سازمان کاملاً قانون سالار است در حالی که نهاد، شایسته سالار عمل میکند لذا برای همین است که جیمز باند منتظر نامه نگاری و دستورهای سلسله مراتبی نمیماند بلکه در صحنه تصمیم میگیرد و عمل می کند.
این اعتماد به خاطر وجود یک مامور شایسته است که دارای مهارتها و تجارب مختلفی است. در سازمان شغل مهم است آن جایگاهی که برای شخص مشخص شده مبتنی بر رویکرد وظیفه گرایانه است. شخص باید همان کاری را که در آن جایگاه تعریف شده انجام دهد، یک نگاه کاملاً ماشینی. اما در نهاد مسئولیت مهم است و شخص مسئول انجام آن کار است و انجام آن کار موضوعیت دارد، اصلاً آن کار با آن فرد شناخته میشود.
سازمان ایستاست یک ثباتی دارد ما نهاد پویاست و مدام خودش را در یک حرکت دیالکتیک وار ترمیم میکند و به سمت جلو پیش میرود. سازمان مبتنی بر دیسیپلین و انضباط است. یعنی یک نظم و انضباط از بالا به پایین به انسانهای زیر مجموعه آن سازمان تحمیل میشود. اما نهاد مبتنی بر نظم درونجوش عمل میکند. نوعی از نظم که به بی نظمی نیز منجر نمی شود. جیمز باند در یک فضای دیسیپلین اصلاً نمیتواند عمل کند چون شرایطش یک شرایط نامتعارف است، باید تصمیم بگیرد و همان لحظه اقدام کند. سازمان متعصب و دگم است اما نهاد منعطف است و جیمز باند به عنوان کسی که نهادگراست باید با انعطاف عمل کند. در سازمان باید متقارن و متعارف عمل کرد و در یک چهارچوب مشخص و قواعد مشخص اقدام کرد اما در نهاد نامتقارن عمل میشود و اقدام، غیر قابل پیشبینی برای حریف خواهد بود.
در نهایت جیمز باند کسی است که در چهارچوب نهاد عمل میکند و سری فیلمهای جیمز باند در مسیر عرصه سازی و تعریف نهادی عمل کردن در اذهان مخاطب و افکار عمومی پیش می رود.
وقتی روند فیلمهای جیمز باند را از سال ۱۹۶۲ میلادی دنبال می کنیم، متوجه می شویم که همواره در حال ایجاد یک فضای تهدید آلود هستند. بهترین تهدید در آن موقع، درگیری بین بلوک شرق و غرب بود اما وقتی بلوک شرق دچار فروپاشی شد و از بین رفت، این موضوع باز هم عامل رفع تهدید نبود و یک تهدید جدید جایگزین آن نمودند و سعی کردند افکار عمومی را به این سمت ببرند. تهدید روز آنها “اسلام” بود و به مرور و غیر مستقیم این موضوع را القا کردند که این تهدید یک دشمن بیرونیست که از طریق تروریسم میآید و این مقدمه را به وجود آوردند که قرار است جنگ جهانی شکل بگیرد اما این جنگ منشا دولتی ندارد و توسط گروههای نیابتی با اراده کشورهای مسلمان شکل خواهد گرفت.
یکی از وظایف اصلی آثار جیمز باند، نهادینه کردن تهدید در ذهن افکار عمومی است. تهدیدی که لازمه حیات تمدن غرب است. تمدن غرب برای عبور از تمام خطوط قرمز اخلاق، دین و … نیاز دارد تا یک تهدید بیرونی را ترسیم کند. از نگاه آنها در حال حاضر این نگاه تهدید به سمت اسلام است و منشاء این تروریسم نیز در درون دنیای اسلام است و نماینده این اسلامِ تروریست هم ایران است.
بهنام ملکـــه
باند: چیه! از من انتظار داری حرف بزنم؟
پنجه طلایی: نه آقای باند! انتظار دارم بمیری! ] سکانسی ازGolden Finger (1964) [
سال 1945 پایان جنگ جهانی دوم. مردم جهان در انتظار دورانی از آرامش و امنیت هستند. سازمان ملل متحد تشکیل شده تا مانع بروز جنگهای دیگر شود. کشورهای عضو جبهه متفقین که پیروز جنگ هستند، شورای امنیت را شکل داده و خود، اعضای دائم آن میشوند. شورایی که ظاهراً وظیفه دارد امنیت جهان را تضمین کند. اما جنگ، پدیدهای نیست که بشر مدرن به راحتی بتواند از شرش خلاص شود. پایان جنگ دوم، آغاز دوران جدیدی را رقم میزند که بعدها به جنگ جهانی سوم شهرت مییابد: جنگ سرد. سینما هم به تبع سیاست، باید مسیر خود را عوض کند و در جهانی که دیگر خبری از آلمان نازی نیست، دشمن جدیدی برای بشر تعریف نماید. در این مرحله است که «جیمز باند» وارد میشود. مأمور 007 سرویس امنیتی بریتانیا.
جیمز باند یک افسر انگلیسی تراز است. زیبا، جذاب، باهوش، سریع، قوی و همه فنحریف. اما هیچیک از این ویژگیها نیست که باند را به مأمور ویژه سلطنت ملکه تبدیل میکند؛ عنصر وفاداری، مهمترین نقطه قوت مأمور ۰۰۷ MI6 است. جیمز باند علی رغم اینکه اشتغالات روزمره یک انسان انگلیسی مدرن را دارد، مشروب سرو میکند، با دختران زیبا وقت میگذراند، در ساحل آفتاب میگیرد و خوش میگذراند، اما زمانی که پادشاهی بریتانیا به او نیاز داشته باشد، همواره حاضر و آماده است. در مواردی حتی جیمز باند مورد ظلم و خیانت هم قرار میگیرد و کار به جایی میرسد که تمام شرایط او را به بریدن از کشورش سوق میدهد اما در آخرین لحظات، او همچنان وفادار میماند. برای جیمز باند، تمایلات، تعلقات و شهوات شخصی موضوعیت دارد، اما اصالت ندارد. غایت نهایی تنها یک گزاره است: حفظ پادشاهی.
این عملکرد شخصیت داستانی جیمز باند البته ریشه در علم مدیرت دارد. چالش بین نهاد و سازمان و سرمایه انسانی متناسب هرکدام، یکی از مسائل مهم علم مدیریت است. نهاد علاوه بر اینکه از نظم و نظام برخوردار است، ساختاری انعطافپذیر هم دارد که میتواند سختافزار خود را متناسب با اقتضائات زمان تغییر داده و مأموریت محوله را به نحو احسن انجام دهد. انسانها هم بر اساس ویژگیهای شخصیتی و توانمندیهای شناختی خود، غالباً در یکی از این دو ساختار طبقهبندی میشوند: برخی شخصیت سازمانی دارند و طبعاً در صورت قرار گرفتن در یک سازمان، موفق عمل میکنند. برخی اما رفتار نهادی دارند. چنین افرادی در چهارچوبهای سخت سازمان نمیگنجند؛ فرمانپذیری پایینی دارند و حتی کمی خودسر عمل میکنند، اما در نهایت، مأموریت خود را به سرانجام میرسانند، حتی در شرایطی که امکانات لازم محیا نباشد.
پر واضح است که برای اداره یک جامعه و تمدن، به هردو ساختار سازمان و نهاد و تبعاً به هر دو نوع سرمایه انسانی نیاز خواهد بود. بخشی از دستگاههای دولتی و غیردولتی باید در قالب مشخص و منطبق بر ریلهای تعیین شده حرکت کنند تا چرخ جامعه حرکت کند. اما در مقابل، بخشی از مناسبات تمدنی و حکمرانی، تنها از طریق ساختار نهادی و انسانهای نهادی قابل تحقق هستند. انسانهایی که نه بر اساس وظیفهی قانونی، که بنا بر باور و اعتقاد خود اقدام کرده و نه در پاسخ به دستورات، که در برابر انتظارات نهاد خود را مسئول میدانند. چنین افرادی احتمالاً در خلال انجام مأموریت خود با چالشهای جدی هم روبرو شوند: از نبود ملزومات ضروری فعالیت تا درگیری با ساختار رسمی و مجازات و هزینهدادن و حتی قربانی شدن. اما آنچه که در نهایت باقی میماند، تحقق هدف نهایی نهاد و حفظ حیات کشور و جامعه و تثبیت قدرت و اقتدار دولت و حکومت خواهد بود.
اسلام اساساً نهاد را به رسمیت شناخته و نهادی عملکردن را به عنوان یک الگوی موفق و کارآمد معرفی میکند. انبیاء (ع)، ائمه (ع)، اولیاء الهی و شهدا، جملگی انسانهای نهادی بودند که بر اساس ایمان و باورهای قلبی خود در جهت کسب رضای خدا اقدام کرده و در مقابل ظلم و کفر قیام میکردند. هیچ عنصر مادی و قانون بیرونی بروکراتیکی ضامن انجام تکلیف الهی توسط این انسانها نبود و حرکت و جنبش از درون آنها میجوشید. انقلاب اسلامی ایران نیز در امتداد همین مسیر، با تفکر نهادی توانسته تا به امروز در مقابل قدرتهای بزرگ جهان ایستادگی کرده و گفتمان خود را روز به روز گسترش دهد. انسانهایی که بر خلاف کاراکتر تخیلی یان فلمینگ، حقیقت دارند. انسانهایی که در دل نهادهای مولود انقلاب اسلامی پرورش داده شدند و نامشان در تاریخ جاودانه خواهد ماند.