پینک فلوید (انگلیسی: Pink Floyd) یک گروه موسیقی راک انگلیسی است که در سال ۱۹۶۵ در لندن بنیان نهاده شد. این گروه یکی از تأثیرگذارترین گروههای موسیقی راک است که توانست با موسیقی پراگرسیو و سایکدلیک، اشعار معناگرا و استفاده از تجربیات صوتی و خلق اجراهای زنده، به موفقیت بینالمللی دست یابد و به یکی از محبوبترین و تأثیرگذارترین گروههای موسیقی جهان تبدیل شود.
این نوع موسیقی قرابت زیادی با جریان پست مدرنیزم فلسفی داشت و به نوعی یک رویکرد پدرسالارانهستیز و ساختار ستیز داشت؛ رویکردی که در آن، مخاطب این موسیقی تشویق میشد تا با تمام مراجع قدرت در جامعه در بیوفتد و آنها را کنار بگذارد. از طرفی به خاطر اتفاقاتی نظیر انقلاب جنسی که درآن دوران به وجود آمده بود، فرهنگ جامعه غربی به سمتی سوق پیدا میکرد تا تمام کنترلها از روی انسان برداشته شود تا انسان آن خود حقیقیاش را که یک خود حیوانی است، به نمایش بگذارد.
پینک فلوید، گروه راک افسانهای از سال 1965 شروع به کار کرد و در دهه 1970 به اوج شهرت رسید. شکل گیری این گروه که پنج عضو اصلی یعنی «راجر واترز»، «ریچارد رایت»، «سید بارت»، «نیک میسون» و «دیوید گیلمور» را در خود داشت، ابتدا با رهبری سید بارت بود و پس از جدایی او در سال 1968 با رهبری راجر واترز که آلبوم «نیمه تاریک ماه» بیشتر ماحصل تلاشهای اوست ادامه یافت. سرانجام واترز سال 1985 از پینک فلوید جدا شد و به تنهایی به فعالیت خود ادامه داد و رهبری گروه به دست گیلمور، ستاره گیتاریست افتاد. بعدها سه عضو باقی مانده گروه؛ دیوید گیلمور، نیک میسن و ریچارد رایت پس از جدایی واترز سه آلبوم با نام پینک فلوید تولید کردند و در نهایت در سال 2014 آخرین آلبوم رسمیپینک فلوید با عنوان«رودخانه بی پایان» منتشر شد.
در دهه۱۹۶۰ میلادی، در آمریکا و اروپا تغییرات بنیادین بسیاری در موسیقی عامهپسند ایجاد شد. این تغییرات به شکلگیری و تکامل نوع جدیدی از موسیقی که آن را راک نامیدند انجامید. موسیقی راک را میتوان وامدار پاپ و راک اند رول دهه ۵۰ دانست که تغییرات بسیاری در ساختار کرده و به شکلی جهانی و الکترونیکتر درآمدهاست. در اواسط همین دهه، تکامل موسیقی نوپای راک، به تدریج به پیدایش زیرسبکهای گوناگونی مانند پاپ راک، سایکدلیک راک، بلوز راک و فولک راک منجر شد که بیش از پیش به همهگیر شدن آن کمک کرد. در اواخر دهه۱۹۶۰، سبکهای جدیدی مانند باروک پاپ، پراگرسیو راک و هوی متال طرفداران بیشتری به دست آورده و به تدریج در دو دهه بعدی، به سبکهایی بسیار پرطرفدار تبدیل شدند و شنوندگان فراوانی را به سوی خود جذب نمودند.
پینک فلوید در سال ۱۹۹۶ به تالار مشاهیر راک اند رول ایالات متحده و در سال ۲۰۰۵ به تالار مشاهیر موسیقی بریتانیا راه یافت. تا سال ۲۰۱۳، بیش از ۲۵۰ میلیون نسخه از آثار این گروه در سرتاسر جهان به فروش رفت که ۷۴٫۴ میلیون نسخه از آن تنها در ایالات متحده فروش رفتهاست. به همین دلیل، در زمره پرفروشترین هنرمندان موسیقی در دنیا قرار میگیرد. همچنین، همواره از آلبوم نیمه تاریک ماه به عنوان یکی از موفقیتآمیزترین و پرفروشترین آلبومهای تاریخ راک در تمام دورانها یاد میشود. این آلبوم توانست از نظر میزان فروش، به رتبه اول در ایالات متحده دست پیدا کرده و چهارده سال در جدول باقی بماند. تاکنون بیش از ۴۵ میلیون نسخه از این آلبوم در سراسر جهان به فروش رسیده است.
برای مطالعه بیشتر علاقمندان
ژانرهای مختلفی در موسیقی غربی وجود دارد که به طور مثال “راک” یکی از آن هاست. پدر موسیقی راک، شهر لندن است و ژانرهایی مثل جاز و بلووز نیز در آمریکا متولد شدند. موسیقی راک در انگلیس و آمریکا به صورت مساوی رشد کرد محل تولد رسمی راک در سال 1960 میلادی در لندن و گروهی به نام “بیتلز” بود.
یکی دیگر از این گروه ها که موسیقی راک را در آمریکا رواج میداد و شهرت زیادی نیز پیدا کرده بود؛ گروه پینک فلوید بود. در ابتدای رهبری سید برت بر گروه پینک فلوید، ژانر “سایکدلیک راک” انتخاب شد. سایکدلیک راک، اقتباسی بود از فضای پر از اعتراض، از فضایی که وضعیت اقتصادی و اجتماعی نامناسب لندن آن روزها را فریاد میزد. مواد مخدّر به شدت بین جوانان در لندن و همچنین آمریکا رواج یافته بود. سایکدلیک راک، یک موسیقی بهمریخته و آشفته بود که بداههنوازی در آن وارد شده بود. به نوعی با این موسیقی همانند مواد مخدر، کنترل عقلانیت از فرد برداشته میشد و تجلّی ناخودآگاه در این موسیقی به عینیت میرسید و عرصه برای توهّم و اوهام باز میشد.
همینطور این نوع موسیقی قرابت زیادی با جریان پست مدرنیزم فلسفی داشت و به نوعی یک رویکرد پدرسالارانهستیز و ساختار ستیز داشت؛ رویکردی که در آن، مخاطب این موسیقی تشویق میشد تا با تمام مراجع قدرت در جامعه در بیوفتد و آنها را کنار بگذارد. از طرفی به خاطر اتفاقاتی نظیر انقلاب جنسی که درآن دوران به وجود آمده بود، فرهنگ جامعه غربی به سمتی سوق پیدا میکرد تا تمام کنترلها از روی انسان برداشته شود تا انسان آن خود حقیقیاش را که یک خود حیوانی است، به نمایش بگذارد.
بعد از جدایی سید برت از گروه به خاطر استفاده بیش از حد مواد مخدر، گروه بدون رهبر پیش رفت تا اینکه راجر واترز یکی از اعضای گروه، به این موضوع اشاره کرد که این موسیقی شنوندههای ما را اقناع نمیکند. ما نیازمند نظم کلاسیک در موسیقی هستیم. از این میان یک سبک جدیدی در موسیقی اختراع شد به نام “پراگرسیو راک” یا “راک پیشرو” که صداگذاری را در موسیقی اختراع کرد. یعنی همزمان با موسیقی، دیگر قالبهای هنری نیز به خدمت گرفته شد؛ مثلاً صدای باد یا صدای یک سرباز در میدان نبرد یا صدای تلویزیون در موسیقی شنیده میشد و با این کار یک چند صدایی در موسیقی ایجاد شد. با همین روش، گروه پینک فلوید با فاصله بسیار زیاد از دیگرگروه ها، در صدر قرار گرفت و دو آلبوم ویژه از این گروه به جای گذاشته شد.
راجر واترز انقلابی در موسیقی ایجاد کرد، حرف او این بود که نمیخواست با مخاطب چند پهلو و مبهم صحبت کند، بلکه میخواست با مخاطب راحت و با وضوح سخن بگوید. دوست داشت مخاطب خود را به یاد خاطراتش بیندازد. راجر واترز گروه را به سمتی برد تا حرفهای جدّی تری به مخاطبانش بزند، یعنی یک گرایش به سمت مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه آن روز.
پینک فلوید بدون شک یک جریان پست مدرن است و پست مدرنیزم یک واکنش به مدرنیته است که از دوره رنسانس شروع شد و از قرن بیستم هم تقریباً اکثر وجوهش عینیت پیدا کرد. یکی از شاخههای مدرنیزم، راسیونالیزم یا عقلگرایی است و نوعی آگاهیمحوری. انسان مدرن، انسانی است که با آگاهی خودش با پدیدهها مواجه میشود. اما پست مدرنیزم یک واکنش به مدرنیته است. این واکنش در حوزه هنر تلفیقی از سنت و مدرنیته است. یکی از مولفههای اساسی پستمدرنیزم، تکثّر عقلانیت است. یعنی دیگر معنا و مفهوم مشخصی در یک اثر هنری وجود ندارد و معنا را خود مخاطب در اثر میسازد. به بیانی دیگر، کاملاً تفسیر اثر به مخاطب واگذار شده است. لذا رولان بارت هم به این موضوع اشاره میکند و این حالت را “مرگ مولّف” مینامد؛ یعنی مخاطب میتواند مولّف را کنار بگذارد و ببیند خود اثر با او چه میگوید.
پینک فلوید امتداد طبیعی فرهنگ غربی است. فرهنگی که در آن انسان در عصر فعلی معنایی برای زندگی ندارد، به پوچی و نهیلیزم رسیده، به نسبی گرایی روی آورده و هیچ حقیقت ثابتی که بخواهد آن را دستاویز قرار دهد و اینکه اصلاً برای چه زندگی میکند، وجود ندارد. پینک فلوید یک واکنش طبیعی به فرهنگ غرب است که باید اتفاق میافتاد. پینک فلوید باید آشفتگی فرهنگ غرب را آشکار میکرد، باید این اعتراضات را بروز میداد. فرهنگی که در یکجا با تبعیّت از معیارهای عقلی، انسان را به قواعدی میبرد که خلاف فطرت او بود و در جای دیگر آنقدر ولنگاری را گسترش میداد تا انسان غربی هر کاری را که میخواهد انجام دهد و نتیجه آن میشد همان “رها شدگی” و حرکت به سمت احساسات و غرایز و ندیدن ابعاد انسانی که به صورت طبیعی و فطری در انسان وجود داشت.
شاید موسیقی کلاسیک زمانی برای “تفکّر و اندیشیدن” بود امّا موسیقی راک و پینک فلوید آمدند برای “فکر نکردن”، برای “فرار از وضعیت موجود” و برای “فرار از راسیونالیزم و عقلگرایی”.
نیمهی تاریک خنیا
هنگام تماشای تلوزیون، زمان استفاده از گوشی موبایل، هنگام رانندگی در خودرو، موقع پخش رادیو آوا و پیام، درون رستوران و کافیشاپ، داخل مرکز خرید، حتی درون آسانسور، چیزی که پیوسته جریان و امتداد دارد، نوای موسیقی است.
خنیا تقریباً به یکی از مهمترین نمودهای مدرنیته در زندگی بشر تبدیل شده است طوری در ابعاد زندگی پیچیده شده که نبود آن در گذشته، برای بسیاری قابل تصور نیست.
سیگار، قهوه، مواد مخدر و الکل، هرکدام توان این را دارند که مصرفکننده را به خود وابسته کنند و بخشی از زندگی او را برای همیشه اشغال نمایند که این فرآیند از طریق علوم زیستی و پزشکی و اعصاب، قابل توجیه و تبیین علمی است. به عبارت دیگر، مواد شیمیایی بیرونی از طریق فعال کردن گیرندههای سلولی خاص و آزاد سازی انتقالدهندههای عصبی متعدد، احساس خوشآیندی را در مصرفکننده ایجاد میکنند که به مرور باعث اعتیاد و وابستگی میشود.
اما سؤال اینجاست که موسیقی چطور مخاطب خود را وابسته کرده و حتی به اسارت در میآورد؟ نتها و نواها چطور وارد جسم و روح شنونده میشوند و چه گیرندههایی را فعال میکنند؟
پاسخ این سوال البته در جایی بیرون از جسم انسان است.
روح انسان از 4 ساحت کلی تشکیل میشود که هر یک، کارکردهای خاص خود را دارد و خنیا، با ورود به هرکدام از این لایهها حالتی را در صاحب روح ایجاد میکند. چیزی شبیه به تحریک گیرندههای سلولی توسط مواد شیمیایی. گاهی یک آهنگ، صرفاً وارد لایه اول روح انسان میشود. محلی که قرآن کریم به آن «صدر» میگوید. شادی و غم، شرح و ضیغ یا دلتنگی و دلگشادی حالات صدر انسان هستند. بسیاری از موسیقیهای سطحی که نه متن غنی دارند و نه ملودی قوی اما غم و شادی زودگذر ایجاد میکنند، درواقع خنیای صدر هستند.
نوع دیگری از موسیقی، کمی عمیقتر عمل میکند و به لایهی دوم وجود انسان میرسد: شغاف. شغاف محل شکلگیری حالت عشق و نفرت و شهوت و غضب در انسان است و موسیقی شغاف، میتواند این حالات را تولید کند. موسیقی در حالت پیچیدهتر به لایه سوم می رسد: قلب. قلبی که یا سلیم است یا مریض؛ قلبی که میتواند آکنده از شک باشد یا یقین. ایمان و کفر هم در قلب شکل میگیرد و موسیقی، میتواند در تغییر این احوال، تأثیر جدی داشته باشد.
اما قویترین نوع موسیقی به درونیترین لایه میرسد. یعنی فوآد آدمی. فوآد محل رؤیت است. چشم دل است و انسان میتواند با آن نادیدنیها را ببیند. فوآد یا بیناست یا اعماء، فراغت دارد یا اشغال است. خنیای فوآد، میتواند این بخش از وجود انسان را کور یا دستکم اشغال کند.
پینک فلوید یا هر گروه موسیقی دیگر، با توسل به مواد روانگردان یا بدون آن، تلاش بر جهتدهی به تودههای مردم را دارد. فرقی نمیکند این تلاش با توسل به مواد روانگردان باشد یا نواهای روانگردان. موسیقی اگرچه امروز به لایههای مختلف زندگی مدرن پیچیده شده اما به به همین نسبت، در لایههای روح انسانها هم رسوخ کرده است.