تلقین یک فیلم اکشن و علمی تخیلی آمریکایی است که در سال 2010 به نویسندگی و کارگردانی کریستوفر نولان و تهیه کنندگی وی و همسرش اما توماس ساخته شده است. در این فیلم لئوناردو دی کاپریو به عنوان بازیگر اصلی در نقش دام کاب، کن واتانابه، جوزف گوردون لویت، ماریون کوتیار، الن پیج، تام هاردی، کیلین مورفی، تام برنگر و مایکل کین در دیگر نقش ها حضور داشته اند.
دام کاب(دیکاپریو) شخصیت اصلی فیلم، سارق نسل جدید است. او می تواند زمانیکه دیگران در خواب هستند و ذهن آنها قابلیت دفاعی کمتری دارد با نفوذ به ذهن افراد، وارد ضمیر ناخودآگاه آنها شود، اسرارشان را سرقت کرده و در دنیای حقیقی به دیگران بفروشد، سرمایه گذار بزرگ ژاپنی به نام سایتو (کن واتانابه) به ازای حذف سابقه قضاییِ کاب، از او می خواهد اقدام به تلقین یا کاشت اندیشه ای در ذهن رابرت فیشر(کیلین مورفی) وارث بزرگترین شرکت تجاری رقیبش نماید، کاری که تا پیش از این غیر ممکن به نظر می رسید، اما کاب به خاطر برگشتن نزد فرزندانش(فیلیپا و جیمز) پیشنهاد سایتو را می پذیرد.کاب تیمی از متخصصان رویا متشکل از روانکاو (آرتور)، شیمی دان(یوسف)، جاعل هویت(ایمز) و معمار(آریادنی) گرد هم می آورد و در موقعیت مناسب، فیشر را به خواب می برد تا وارد ضمیر ناخود آگاه او شوند، کاشتن فکر در ذهن انسان، خلاف دزدی از آن، نیاز به عمیق شدن در ضمیرناخودآگاه دارد به همین خاطر گروه باید خوابی چند لایه خلق کند تا اندیشه را در عمق ذهن فیشر بکارند. سایتو برای مطمئن شدن از نتیجه ی کار همراه با گروه وارد این خواب ها می شود.
تلقین (2010) محصول آمریکا کار مشترک برادران وارنر و لجندری پیکچرز در ژانر علمی تخیلی، هیجانانگیز و اکشن به مدت زمان 148 دقیقه با کارگردانی، نویسندگی کریستوفر نولان و تهیه کنندگی نولان و همسرش اِما، با بودجه 160م دلاری فیلمبرداری اش را از ژوئن 2009 در توکیو تا نوامبر همان سال در کانادا در 6 کشور( آمریکا، مراکش، انگلستان، فرانسه، ژاپن، کانادا) و 4 قاره به طول انجامید و 8 ژولای 2010 در انگلستان اکران آن آغاز شد. فیلم به مبلغ 828 دلار با درجه نمایشی PG-13 ( افراد بزرگتر از 13 سال) فروش رفت.
• لئوناردو دیکاپریو (Leonardo DiCaprio) در نقش دام کاب (Cobb)• الن پیج (Ellen Page) در نقش آریادنی (Ariande)• جوزف گوردون لویت (Joseph Gordon-Levitt) در نقش آرتور (Arthur)• تام هاردی (Tom Hardy) در نقش ایمز (Eames)• کِن واتانابه (Ken Watanabe) در نقش سایتو (Saito)• کیلین مورفی (Cillian Murphy) در نقش رابرت فیشر (Robert Fischer)• مایکل کین (Michael Caine) در نقش پروفسور استیون میلز ( Stephen Miles)• دیلیپ رائو (Dileep Rao) در نقش یوسف (Yusuf)• ماریون کوتیار (Marion Cotillard) در نقش مال (Mal)• پیت پاستویت (Pete Postlethwaite) در نقش موریس فیشر (Maurice Fischer)• تام برنگر (Tom Berenger) در نقش پیتر براونینگ (Browning)
فیلم تلقین با بودجه ی 160 میلیون دلار ساخته شده است.این فیلم در ایالات متحده آمریکا 295میلیون دلار، در بریتانیا 57 میلیون دلار، در دیگر کشور ها 476 میلیون دلار و در مجموع 828 میلیون دلار فروش داشته است.
تلقین جوایز فراوانی را از آن خود کرده که در ادامه ذکر شده اند ولی مهم ترین آنها، جایزه بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی است؛ فیلمنامه این فیلم برگرفته از سه کتاب کریستورفر نولان است.• برنده جایزه اسکار بهترین فیلمبرداری برای والی فیستر• برنده جایزه اسکار بهترین تدوین صدا برای ریچارد کینگ• برنده جایزه اسکار بهترین میکس صدا برای لورا هیرشبرگ، گری ریزو و اد نوویک• برنده جایزه اسکار بهترین جلوه های تصویری برای پل فرانکلین، کریس کورلبرد، اندرو لاکلی و پیتر بیب• جایزه بفتای بهترین طراحی تولید• جایزه بفتای بهترین صدا گذاری• جایزه بفتای بهترین جلوه های تصویری• رتبه 9 لیست 250 فیلم برتر imdb با امتیاز 8.8
برای مطالعه بیشتر علاقمندان
با توجه به ظرفیت بالای فیلم اینسپشن، اثر کریستوفر نولان، تحلیلهای مختلفی درباره آن ارائه شده است؛ تحلیلهای فلسفی، تحلیلهای اسطورهای یا تحلیلهایی در حوزه نماد شناسی که نولان در فیلم خود از آن نماد ها بهره برده است.
حال اگر با عینک فلسفه به این اثر نگاه کنیم، -که واقعاً ظرفیت تحلیل فلسفی را دارد- نولان به تحلیل حوزه واقعیت و خواب که عقبه عمیق در سنّت فلسفی غرب دارد، میپردازد.
نولان دراینسپشن به نگاه شوپنهاور پرداخته که می گوید: جهان ما، جهانی است که کسی دارد آن را خواب می بیند و ما که در این جهان در حال زندگی کردن هستیم، در خواب آن شخص داریم رویاهای خودمان را میبینیم، تجربه و زندگی میکنیم. همین طور نولان در فیلم به رد و اثبات این موضوع پرداخته که جهان یک خواب است یا یک واقعیت؟! در این فیلم از روانشناسی یونگ استفاده شده و دقیقاً اتفاقاتی که برای انسان در واقعیت و روان خودش اتفاق میافتد را کاملاً در فیلم منعکس کرده است. میشود بیان کرد که موضوع اصلی فیلم اینسپشن و محتوای آن در خصوص بحث ارتباط با ضمیر ناخودآگاه انسان است. در بعضی مواقع آنقدر این توجه به ضمیر ناخودآگاه جدی میشود که انسان ها در یک رویای ساده نیز به دنبال کشف تجربیات جدید عالم هستند. همانطور که بیان شد، در اینسپشن مسئله اصلی تفکر یونگ است؛ یونگی که قائل به ضمیر ناخودآگاه است و در امتداد سنت فرویدی، ذهن را به دو ساحت پنهان و آشکار تقسیم میکند. ساحت آشکار ساحتی است که آگاهی ما در حال عمل کردن است و ساحت پنهان را به دو سطح قابل دسترسی و غیر قابل دسترسی تقسیم میکند؛ در ساحت قابل دسترسی ما میتوانیم با آگاهی به آن وجوه و نمادهایی که در لایه زیرین ذهنمان پنهان است، دسترسی داشته باشیم. اما ساحت غیر قابل دسترسی جایی است که ما به این راحتی نمیتوانیم به آن ورودی کنیم. به نظر میرسد که نولان سعی کرده در این فیلم به ساحت غیر قابل دسترسی از ناخودآگاه فردی ما بپردازد و آنجا را دستکاری کند و بگوید اگر قرار است شما تاثیر عمیقی روی یک فرد بگذارید، باید در عمیق ترین لایه های ناخودآگاه او عمل کنید. آنجا جایی است که دیگر عقلانیت موضوعیت ندارد، آگاهی حضور ندارد و جایی است که عواطف، احساسات و حتی در وجه ناخودآگاه جمعی ما اسطوره ها در آنجا ظهور و بروز پیدا میکنند و جایی است که در واقع تمدن جدیدی در ناخودآگاه جمعی ما در حال شکل گیری و بروز و ظهور است. به قول جیمز هالیس؛ روانشناس، نویسنده و یکی از برجستهترین روانکاوان پیرو مکتب یونگ، اتفاقاتی که از صفر تا سه سالگی برای یک انسان میافتد، چنان در لایههای عمیق زیرین ذهن بسته بندی و دفن میشود و بعدها به فرکانس کردن و اثرگذاری در عالم واقعیت یک انسان می پردازد که دیگر هرگز کسی نمیتواند به راحتی به آن دسترسی پیدا کند. حال سوال اصلی اینجاست که آیا نولان مسئلهاش همین است؟ میخواهد با اینسپشن یا تلقین و کاشت یک ایده در ذهن افراد به دنبال اثرگذاری روی قسمت غیر قابل دسترسی ذهن انسان ها باشد؟ اینجاست که باید توجه داشت باشیم که کل ماجرای فیلم راجع به کاراکتر فیشر نیست؛ اینسپشن یک خط تعلیق است تا مخاطب را با فیلم همراه کند، در حالی که اتفاقات اصلی روی کاراکتر و نقش دام کاپ می افتد! اصلاً فیلم، فیلم لئوناردو دیکاپریوست!نولان در اینسپشن در امتداد نگاه یونگی به یک اصالت ذهن عمل میکند و بیشترین اهمیت را برای عالم ذهن قائل میشود. البته این را نیز باید یادآور شد که عالم واقع در نگاه نولان زدوده نشده، یعنی نولان عزیمت گاهش رئالیسم یا واقعیت گرایی است و عالم واقع را قبول دارد.در ادامه نکته قابل توجهی وجود دارد که یونگ به یک مسئله بسیار مهمی توجه نکرده است، یعنی پشتوانه فلسفیاش اجازه نمیدهد که آن را ببیند و آن، بحث روح است. کلاً انسان غربی بحث روح را نمیبیند و فقط روان را میبیند. در اصل، روح را به ذهن (mind) تقلیل میدهد. ما یک مفهوم عظیمی به نام روح داریم، روحی که در قرآن نیز به آن اشاره شده است و روان با تمام عظمت و پیچیدگی اش در مقابل آن هیچ است. در واقع بحث ذهن و روان، دروازه ای است برای ورود به عالم روح. اتفاقاتی که در اینسپشن میبینیم، در عالم واقعیت هم در حال اتفاق است. دانشمندان علوم ذهنی باید بتوانند اتفاقاتی را در ضمیر ناخودآگاه انسانها رقم بزنند تا انسانها در عالم واقعیت کارها یا افعالی را انجام دهند که نظام سلطه جهانی از آنها خواسته است. لذا دانشمندان دو راه دارند یکی تکرار و دیگری تلقین. مثلاً عباراتی را آنقدر تکرار کنیم تا به عمق ضمیر ناخودآگاه ما فرو رود. در حال حاضر افرادی هستند که در حوزه حکمرانی، مدیریت اجتماعات و جوامع دارند با الگوی اثرگذاری روی ناخودآگاه ذهن ما عمل میکنند. چیزی که ما آن را تحت عنوان “جنگ نرم” می شناسیم و دو بعد شناختی و احساسی دارد.
بحث شناختی آن قرار است روی اقناع سازی کار کند و اینکه سر و کارش با آگاهی و عقلانیت است و از طرفی بعد احساسی که قرار است در عمیق ترین لایه های ناخودآگاه ذهن ما اثر بگذارد. لذا طراحان جنگ نرم باید توان بیشتری به خرج دهند تا بتوانند از موانع شناختی، ذهنی و آگاهی ما عبور کنند تا بتوانند به بعد عواطف و احساسات ما برسند، جایی که تمام کودکی ما و آن نمادهای حاصل از ترس ها، دلهره ها و اضطراب های آن دوران در آن قرار دارد. در حقیقت جنگ نرم یعنی همین. یعنی چه در ساحت شناختی و چه در حالت احساسی قرار است انسان را به جایی برساند که خودش با میل و اشتیاق آن ایده را بپذیرد و به سمتش حرکت کند. انگار ناخودآگاه فرد در جنگ نرم، یک میدانی است برای نبرد ایدهها، برای نبرد افکار و برای نبرد متعلقات عاطفی و احساسی که در این میدانها نتیجهای که اتفاق میافتد دیگر آن ایده های کاشته شده در ناخودآگاه افراد باقی نمیماند و به خودآگاه انسان ها منتقل می شود و تبدیل به رفتار ما میشود و این است که پروپاگاندا و بحث ذائقه سازی در تبلیغات و غیره بسیار تاثیرگذار است.در نبرد بین قلب و ذهن کسی برنده است که بتواند احساس مثبت مخاطبش را نسبت به سوژهاش بیشتر فعال کند. هرجا شما بتوانید یک حس مثبت، یک حس قدرت یک حس زیبایی دوستی، یک حس فراتر رفتن و رشد کردن را در مخاطب فعال کنید، میتوانید از احساس مخاطب میوه ای بچینید که آن میوه رفتار مورد علاقه شماست. لذا با همین تلقّی، این ادعایی که میشود در ناخودآگاه فردی اثر گذاشت، همین را در ساحت ناخودآگاه جمعی ببینیم. میشود با اثر گذاشتن در نمادها، آرخیاتایپ ها یا کهن الگوهای نهفته در ناخودآگاه های جمعی یک جامعه و یک ملت، آن جامعه را مدیریت کرد و با جنگ نرم سمت و سو داد و به سمت آنچه مقصود نظام سلطه است راهبری کرد. این سوال بسیار مهمی است که من چگونه میتوانم بفهمم که ضمیر ناخودآگاهم مورد حمله یا دستکاری قرار گرفته است؟ چه شخصا چه به صورت اجتماعی، در این میدان نبرد، این توتم من، قبله من، نماد و شاخص قبیله من کجاست؟ من از کجا باید بفهمم که از نظر فرهنگی، اجتماعی، مذهبی، سیاسی و غیره مورد حمله قرار گرفته ام و افراد دیگری دارند مرا مدیریت می کنند، این بسیار سوال مهمی است…
مبارزه در بیداری / منازعه در نبردگاه ذهن
خواب یا بیداری؟
این سوالی است که بینندهی «Inception»، همراه با تماشای صحنهی چرخیدن توتم «مال» از خود میپرسد. سوالی که «کریستوفر نولان» به وسیلهی آن، خط تعلیق فیلم خود را شکل دادهاست. واقعیت و رؤیا، و حرکت بین این دو، بازی نولان در این فیلم است تا رضایت مخاطب را بدست آورد.
برخی تحلیلگران، سینمایی «Inception» را استعارهای از خود پدیدهی سینما میدانند. به بیان دیگر، نولان در این فیلم، فرآیند ساخت یک اثر سینمایی را به تصویر کشیده است. شخصیتهایی که هرکدام با بخشی از ارکان سینما ویژگیهای مشترک دارند. «سایتو»، تهیهکننده و صاحب پروژه است که تأمین هزینه و امکانات را بر عهده دارد، «کاب» کارگردان است و پروژه را مدیریت میکند، «آریادنی» طراح صحنه، «یوسف» تدارکات و پشتیبانی و خلاصه مجموعهای از دستاندرکاران که خروجی عملشان، تولید یک اثر سینمایی است.
اما به واقع «Inception»، نمایشدهندهی مقولهای پیچیدهتر و کلانتر از سینما است. Inception تصویری از یک کارگاه تولید و اعمال «قدرت نرم» است. مفهومی که اگرچه با «ژوزف نای» شناخته میشود اما قدمتی بسیار طولانیتر دارد. عرصهای وسیع که هنر به طور عام و سینما به طور خاص، تنها جزئی از آن را شکل میدهند.
گروه با بهرهگیری از قوهی احساس و عواطف فیشر، «ایمز» را در پوستهی «برونینگ»، شخصیت مورد اعتماد خانواده فیشر قرار میدهد تا از این طریق، گزارههایی را در ذهن رابرت جوان قرار دهد. گزارههای سادهای که هیچیک به تنهایی، مشکوک یا خطرناک نیستند اما مجموع آنها در کنار هم، ایدهی بزرگ و نابودکنندهی «انحلال امپراطوری تجاری فیشر» را رقم میزند.
این فرآیند، همان «جنگ نرم» است که پنتاگون آن را، نبردی برای تسخیر «قلبها» و «مغزها» تعریف میکند. در این نوع از جنگ، حریف با استفاده از انگارههای مطلوب و موردعلاقه و پذیرش سوژه، ابتدا گارد ذهنی او را باز میکند؛ سپس ایدهی اصلی را، به قطعات کوچکی از گزارههای ساده و مقبول، تقسیم کرده و یکبهیک آنها را به ذهن مخاطب که اکنون بی دفاع و آمادهی دریافت است، وارد میکند.
اما کاب و گروهش برای اینکه بتوانند فکر خود را در ذهن فیشر بکارند، لاجرم نیاز داشتند تا او را در خوابی عمیق قراردهند. خوابی که بتواند ورود امن گروه را به لایههای عمیق ذهن، تضمین کند. این همان روش «ابلیس» است. شیطان انسان بیدار نمیخواهد، چون بیداری مانع نفوذ است. شیطان به دنبال طعمههایی است که خواب باشند تا از غفلت آنها استفاده کرده و در قلب و ذهنشان نفوذ کند. «خواب» لازمهی اعمال قدرت نرم توسط دشمن است. البته که این خواب، قطعاً خواب فیزیولوژيک مغز نیست. کافی است انسان، به خواب غفلت رفته و دشمنانش را در قالب دوستی مورد اعتماد بپذیرد. همین دوستپنداری دشمن، مقدمهی نفوذ به زمین ذهنی سوژه را فراهم کرده و تصمیمات بزرگ را حاصل میکند.
منازعهی شیطان با انسان، در سرزمین ذهن رخ میدهد. «منازعهای در نبردگاه ذهن». اما قرآن چگونه انسان را از این رهزن نجات میدهد؟ در انسانشناسی قرآنی، مفهوم «ذهن» وجود ندارد. تا زمانی که انسان، هستی خود را بر پایهی مفهوم موهومی به نام «ذهن» استوار کرده، همزمان، بستر مناسبی برای جولان شیطان نیز مهیا نموده است. چرا که «جنگ نرم» یعنی کشف فرمولهای پیچیده برای نفوذ به ذهن. یعنی همانکاری که کاب و گروهش انجام دادند. حال آن که قرآن کریم، مفهوم بسیار عمیقتر و دقیقتری را در انسانشناسی خود، تعریف و تبیین میکند: «فؤاد».
فؤاد مغز و هستهی مرکزی وجود انسان است. همان مفهومی که در زبان فارسی، مسامحتاً به آن «چشم دل» میگویند:
چشم دل باز کن که جان بینی - آن چه نادیدنیست آن بینی
آیین وحیانی اسلام، تنها راه مقابله با مهندسی افکار را، «بیداری» میداند. محمل این بیداری هم «فؤاد» انسان است؛ «فوآد بیدار» میبیند. نادیدنیها را هم میبیند. البته روایت این بینایی اساساً از توان «نولان» و «تلقین» او ساخته نیست. مادامی که انسان در خواب باشد، چه خواب مغزی و چه خواب فکری، توان مقابله با افکار و ایدههای مهاجم بیرونی را نخواهد داشت. فواد، از خواب به بیداری، و از کوری به بینایی میرسد. کارکرد انبیاء در طول تاریخ بشر همین بیدارکردن انسان بودهاست؛ جمع انسانها هم باید بیدار شوند. ملتی که خواب را انتخاب کنند، مانند اعضای کلوپ «یوسف»، معتاد به خوابهای سرخوشانه میشوند و در «سیاهچال ذهن»، تنها سرگردانی و وهم، نصیبشان خواهد شد.
قرآن کریم در سوره نجم، درباره معراج پیامبر عظیمالشأن اسلام (ص) میفرماید:
مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَىٰ
فؤاد پیامبر آن چه رؤیت کرد را تکذیب نکرد. چون بیدار بود، آماده دیدن و رؤیت کردن بود. فؤاد بیدار و بینا، آیتها و نشانیهای هدایت الهی را میبیند؛ چنین کسی، دیگر قربانی جنگ نرم شیطان نمیشود.
راهبرد نظام توحیدی اسلام در «جنگ نرم»، «بیدار شدن» و «بیدارکردن» است. «بیداری» فوآد است که فارغ از نتیجهی پیروزی یا شکست، «اصل مبارزه» را تضمین میکند. « فؤاد بیدار»، مبارزه میکند؛ مبارزهای بین «حق» و «باطل».