سریال هوم لند یک اثر آمریکایی در ژانر امنیتی است بهگونهای که نگاهی تهدید محور در سریال حاکم است تا مثلاً بتواند تمام تهدیدها را علیه آمریکا شناسایی و خنثی نماید.
پخش این سریال بیشتر مصرف داخلی در امریکا دارد تا هم نمایش قدرتی از دولت حاکمه باشد و هم بتواند باعث بازدارندگی این تهدیدها شود.
هوملند (Homeland)، سریال تلویزیونی آمریکایی دلهرهآور، روانشناختی، سیاسی و جاسوسی است که الکس گانسا و هاوارد گوردون برای شبکه شوتایم تولید کردهاند.
این سریال، بر پایه سریال تلویزیونی اسراییلی اسیران جنگی، به تهیهکنندگی جدعون راف تهیه و تولید شده است.
کِلر دِینز در این سریال در نقش کِری مَتیسون بازی میکند. متیسون، افسر عملیاتی سیآیاِی که در تحقیقاتش در عراق به افسر تازهرهاشده از دست القاعده مشکوک میشود. او عقیده دارد که این افسر از لحاظ روانی تغییر کرده و به دشمن متمایل شده تا به امنیت ملی صدمه بزند.
این سریال در ایالات متحده، در شبکه شوتایم پخش شده و از سوی فاکس ۲۱ تولید شدهاست. این سریال از سال 2011پخش شد و و در سال ۲۰۲۰ با ۸ فصل و ۹۶ قسمت به پایان رسید.
این سریال، در کل با دیدگاهها و بازخوردهای مثبت روبهرو شده و برنده چندین جایزه، مانند امی بهترین سریال درام، بهترین بازیگر مرد و بهترین بازیگر زن سریال درام در ۲۰۱۲، و گلدن گلوب بهترین سریال تلویزیونی درام در ۲۰۱۲ شدهاست.
این سریال در ابتدا با مبحث مبارزه تروریسم و در ادامه به بحث رابطه ایران و آمریکا و مذاکرات آن ها می پردازد و همچنین مبارزه با تروریست هایی مانند داعش را به تصویر می کشد که محوریت اصلی تمام این موضوعات، اسلام هراسی است؛ در واقع این سریال به دنبال تبیین این جمله است: «همه مسلمانان تروریست نیستند، اما همه تروریست ها مسلمان اند».
داستان اصلی سریال «Homeland» درباره یکی از نیروهای ویژه ارتش آمریکا است که سال ها قبل در عراق ربوده شده بود و از سرنوشت وی اطلاعی در دست نبود.
ناگهان طی عملیات ارتش آمریکا در خاک عراق، به صورت اتفاقی همان نیرویی که 8 سال پیش مرگش اعلام شده بود پیدا می شود؛ مردی مسلمان با محاسن بلند که چندین سال از فرهنگ آمریکا دور بوده است و در این سریال تلاش می شود که وی دور از تمدن نشان داده شود. این فرد که «نیکلاس برودی» نام دارد، پس از مدتی مشخص می شود او در این 8 سال اسیر نیروهای القاعده بوده و به صورت تصادفی توسط نیروهای ویژه ارتش پیدا می شود. مردم آمریکا با خوشحالی از این سرباز وطن استقبال می کنند؛ به طوری که رئیس جمهور هم این بازگشت را به وی خوش آمد می گوید.
پیدا شدن وی و تلاش برای پیگیری اتفاقات رخ داده از زبان وی، داستانی سیاسی را در بستری ملودرام شکلی می دهد، چرا که پس از مدتی یکی از مأموران سازمان سی آی ای به نام کری مدیسون به او شک می کند و در مسیر داستان مشخص می شود که وی در این 8 سال اسارت، با شست و شوی مغزی به یک نیروی القاعده تبدیل شده و قصد دارد عملیات تروریستی در خاک آمریکا انجام دهد. در واقع نیکلاس برودی به خاطر تجربه تهاجم آمریکایی هم در عراق و دیدن مرگ فرزند رهبر خود که «ابونظیر» نام دارد، می خواهد از بانیان این جنایت انتقام بگیرد و ابونظیر وی را برای یک حمله انتحاری در آمریکا آماده کرده است.
برای مطالعه بیشتر علاقمندان
ژانر اصلی سریال هوم لند ژانر امنیتی است. نگاهی تهدید محور در سریال حاکم است تا بتواند تمام تهدیدها را علیه آمریکا شناسایی و خنثی نماید. آمریکا بیشترین تعداد سازمانهای امنیتی را در جهان دارد. هجده عدد از آنها به صورت رسمی و بیش از هزار سازمان اطلاعاتی غیر رسمی نیز وجود دارد که حوزه ماموریتی آنها محافظت از فضای داخلی ایالات متحده امریکاست. لذا میتوان گفت پخش این سریال بیشتر مصرف داخلی در امریکا دارد تا هم نمایش قدرتی از دولت حاکمه باشد و هم بتواند باعث بازدارندگی این تهدیدها شود.
یکی از مسائل دیگر سریال، بحث فلسفه اخلاق و نوع و مدل اخلاقی در شخصیتهای هوم لند است. حفظ امنیت ملی تا جایی مهم میشود که دیگر اصلاً از اخلاق اثری نمیماند. یعنی ماموری که وظیفه اش حفظ منافع ملی آمریکاست، هیچ چارچوب اخلاقی نخواهد داشت. وقتی او حاضر است برای رسیدن به آن هدف در پارادایم امنیتی هر کاری را اعم از شکنجه، جاسوسی، دروغگویی و فریبکاری انجام دهد، دیگر اصلاً اخلاق موضوعیت ندارد و یک مسئله دست چندمی به حساب می آید و به حاشیه رانده میشود.
سیاست اصلی فیلم این است که انسانها آزادند تا هر کاری را که دلشان می خواهد انجام دهند تا جایی که خطری برای بقای آمریکا نداشته باشند. اگر بقای آمریکا به خطر بیفتد، حاکمیت به هر شکل ممکن امکان ورود به حریم خصوصی مردم را خواهد داشت و توجیه آنها این است که اگر حریم شخصیتان به خطر افتاد، این در راستای منافع و آرمان لیبرال دموکراسی در غرب است.
راجع به بحث اصالت هدف باید به این موضوع اشاره کرد که آمریکا یک هدف والا و مقدسی را تعریف کرده و آن صیانت از ارزشها و ایدئولوژی آمریکا و به طور کلی روح آمریکایی است و هیچ عقب نشینی از خطوط قرمزی که مربوط به ارزشهای آمریکایی باشد نکرده است. یعنی پارادایم امنیتی اش در مسیر اَبَر دُکترین و حفظ ایدئولوژی آمریکایی، خودش را محدود به هیچ قانون، چارچوب و ساختار بوروکراتیکی نمیبیند. یعنی وقتی هدف شما این باشد که امنیت ملی را تامین کنید و از منافع آمریکا صیانت کنید، اینجا هر کاری برای شما مجاز است نه الگو و محدودیتهای اخلاقی جلو دار شماست و نه چارچوب و قواعد و قوانین.
دو نکته اصلی و اساسی در خصوص اصالت هدف در سریال مشاهده میشود، اول اینکه آن هدف چیست؟ قبلاً همیشه در آرمان شهر ایالات متحده، هدف این بوده که آرمان لیبرال دموکراسی از امریکا به دیگر نقاط جهان صادر شود. هدفشان در خاورمیانه هم این بود که برای کشورهایی مثل افغانستان و عراق، دموکراسی به ارمغان بیاورند. خب این هدف که به سختی شکست خورد. هدف دوم آنها حفظ این لیبرال دموکراسی در خود آمریکا بود تا از بین نرود. لذا روی آوردند به ساخت فیلمهایی که در آن FBI را قهرمان جلوه دهند تا نمایش قدرت داخلی داشته باشد. سریال هوم لند هم یکی از مصادیق این هدف به شمار میرود.
هدف اصلی این است که بقای ایالات متحده حفظ شود. فضایی که در گذشته آمریکا داشت و حضورش را در کشورهای دیگر توجیه میکرد کاملا شکست خورد و افکار عمومی ضد این نگاه را پیدا کرده اند. حالا آمریکا به این فکر افتاده که همین چیزی را که دارد چگونه حفظ کند؟ لذا باید برای حفظ آن یک تهدید خارجی بسازد و چه تهدیدی بهتر از اسلام؟ در هوملند، تهدید اول اسلام است یعنی هر فردی که در آمریکا به اسلام گرایش پیدا کند تروریست است!
از طرفی بحث جهانیسازی یا پروژه جهانوطنی، عنوان پروژهای است که سالها تئوریزه شده و دنبال میشود و در بستر انقلاب چهارم صنعتی (انقلاب تکنولوژیک) و نزدیک شدن ارتباطات و به نوعی حذف شدن مرزها و محدودیتهای جغرافیایی، در حال پیشرفت است. با دو رویکرد میتوان این بحث جهان وطنی را تعریف نمود. رویکرد اول این است که باید از فرهنگ و ایدئولوژیها و عقاید بومی دست کشید و ذیل یک ایدئولوژی واحد، کشورها کنار یکدیگر همافزایی کنند و در یک جبهه واحد قرار بگیرند. رویکرد دوم معتقد است مردم به صورت طبیعی پایبند اعتقادات، باورها و فرهنگ بومی خود هستند و به همین راحتی از آن دست نمیکشند. اینکه همه را زیر چتر یک ایدئولوژی ببریم و جناحبندی دولتی انجام دهیم به موفقیت نخواهیم رسید. لذا به سمت تاسیس شرکتهای چند ملیتی رفتند تا بتوانند نفوذ خود را در مسائل سیاسی و اقتصادی بر این کشورها اعمال نمایند.
در این سریال، اصل رقابت مسئله بسیار مهمی است. رقابتی که مبتنی بر نگاه داروینیزم است و اصل بقای اصلح و حذف رقباست. وقتی این اتفاق میافتد، هدف حذف تمام ایدئولوژی های رقیب از صحنه است. در چارچوب جهانی این رقابت در قالب اسناد سند 2030 و … اجرا می شود. این تقابل زیر پوستی یک بروز و ظهور عینی دارد که اسم آن را جنگ سرد جدید گذاشتهاند. اگر در جنگ سردی که بین بلوک شرق و غرب اتفاق افتاد، و آن بلوکی که با ائتلاف سازیهای غربی شکل گرفت و نامش را ناتو نهادند را در مقابل بلوک شرق و ورشو قرار دادند، امروز نیز همان بلوک بندیها در حال رخ دادن است اما به صورت چند قطبی.
بلوک بندی های امروزی سه محور اصلی دارد. یکی محور روسیه با غرب است و نقطه جوش آن اوکراین است. محور دوم بین چین و تایوان شکل گرفت و آمریکا به دنبال این است که غلبه ایدئولوژی خودش را با کمک تایوان و دیگر ائتلافهای نظامی در منطقه علیه چین به وجود بیاورد و محور سوم هم با ایران است. یعنی روبروی جمهوری اسلامی ایران به عنوان اسلام ناب و خالص در تلاشند تا بدیل سازی کنند. بدین معنی که سنی و شیعه را به جان هم بیندازند تا کشور از درون فروپاشی کند. از طرفی ناتوی عربی را تشکیل دادند و سعی کردند کشورهای عربی را مقابل ایران قرار دهند.
اینها همه در راستای رقابتی است که به داروینیزم برمیگردد. داروینیزمی که جهان را یک باغ وحش فرض میکند که اصالت با تنازع است و از طرفی به شدت این نظریه با جنگ و خونریزی همراه است چون تمدن غرب از حذف شدن خودش نگران است و برای حفظ بقا از هیچ تلاشی روی گردان نیست.
همچنین تعریف جدید از سیاست در سریال مطرح می شود که سیاست در سطوح بین الملل، یعنی تلاش برای به دست آوردن قدرت. اصلاً سیاست فن به دست آوردن قدرت است و تلاش برای حفظ آن به هر قیمت. نمایش قدرت را رکن چهارم دموکراسی آمریکا می نامند که ابزار آن سینما و رسانه است. به نوعی سینما و تمام قابهایی که شأن رسانه را دارند، باید در مسیر ارزشهای آمریکایی، بدون عدول از خط قرمزها و بدون به چالش کشیدن ارزشهای آن، مروج سبک زندگی آمریکایی باشند.
در آمریکا پنتاگون بر متن فیلمنامهها نظارت میکند! حتی تایید میکند که فیلم پس از ساخت نمایش داده شود یا نه. لذا به شدت یک سینمای حکومتی را در آمریکا شاهد هستیم. تهاجم ما وقتی به غرب اتفاق افتاد که ما کلید واژه حکومت سینمایی را مطرح کردیم. یعنی حاکمیتی که یک جامعه نمایشی را رقم میزند و در این جامعه فقط حفظ پرستیژ مهم است. به طور مثال رسانه های آمریکایی تصویر شکست ناپذیری کماندوها و نیروهای ویژه آمریکایی را در دنیا نشان دادند واین هیمنه در ذهن مخاطب رسوخ کرد. همین طور در ذهن مردم جهان این طور تصویر شد که ارتش ایالات متحده آمریکا هر جا ورود کند قطعاً فاتح است! حتی وقتی ناوهای آمریکا به سمت کشوری حرکت می کردند، فضای روانی آنقدر سنگین می شد که تحولات سیاسی در آن کشور اتفاق میافتاد و حکومتها جابجا می شد! ولی در خلیج فارس، این ذهنیت کاملاً تغییر یافت. وقتی کماندوهایی که در خلیج فارس دستگیر شدند، دست های خود را پشت گردنشان گذاشته و عذرخواهی مینمودند، تمام شکوه و عظمت آن جامعه نمایشی و پوستری فرو ریخت و نشان داد که این حکومت فقط یک حکومت پوشالی و سینمایی است.
آمریکا، سرزمین فرصت ها، کشوری که برای هر فرد با ملیت و نژاد و دین و فرهنگ متفاوت، محل پیشرفت و خوشبختی است. دانشمندان و چهرههای علمی از سراسر جهان در این کشور جمع میشوند تا سطح علم و تکنولوژی و رفاه بشر را یک پله رشد دهند.
با این اوصاف، این آرمانشهر مدرن باید حفظ شود. در مقابل دشمنانی که به هر دلیل، بقاء آن را نمیخواهند. دشمنان آزادی، دشمنان انسان. سریال «میهن»، روایت انسانهایی است که تلاش میکنند تا مهمترین سنگر «دموکراسی» و «آزادی» در جهان را حفظ کنند. حفظ آن به هر قیمت.
اساساً حفظ حکومت در هر کشور، دغدغه مهمی برای حاکمان است و وظیفه بسیاری از سازمان ها و نهادها، مشخصاً همین است. اما حفظ یک ساختار سیاسی، صرفاً با تکیه بر نهادهای حاکمیتی، هزینه زیادی داشته و بازدهی بالایی ندارد. لذا لازم است تا افراد جامعه و شهروندان هم برای مقابله با تهدیدات بیرونی و درونی، آگاه و کنشگر باشند.
تقویت حس «میهنپرستی» و ایجاد و بسط یک «رؤیای ملی» برای شکل دادن به حرکت جمعی، راهبردهایی است برای محافظت از یک نظام سیاسی. «پادشاهی متحده بریتانیا» و «ایالات متحده آمریکا»، سابقهی پرباری در ایجاد این تصویر در مردم خود دارند. کاراکتری همچون «جیمز باند»، تنها یک هدف دارد و آن حفظ نظام سلطنتی بریتانیاست. در مدل آمریکایی هم، «جک باور» در سریال «24» یا «مایک بنینگ»در سهگانهی «سقوط» تنها یک وظیفه دارند و آن، حفظ نظام آمریکا و بهتبع آن، نجات مردم آمریکا از تهدیدات بزرگ است. در سریال «هوملند» هم، «نیکلاس برودی»، «ساول برانسون»، «کری متیسون» یا «پیتر کوئین»، با وجود مشکلات و حواشی متعددی که هر کدام در زندگی شخصی و سازمانی با آن درگیر هستند، همگی دست به دست هم میدهند تا نظام آمریکا را حفظ کنند. البته «هوملند»، این مأموریت را، در امتــــداد حفظ امنیت جهان و دفاع از آزادی و دموکراسی بینالملی نشان داده و پیوند ناگسستنی بین سرنوشت ایالات متحده آمریکا با سرنوشت جهان ترسیم میکند.
در ایران اما، با گذشت 45 سال از پیروزی انقلاب اسلامی، در کشوری که 2500 سال در آن «اصل وراثت» حاکم بوده و پادشاهان صرفاً به دلیل تولد از نطفهی پادشاه قبلی به حکومت بر مردم میرسیدند، نظام جمهوری مبتنی بر رأی مردم شکل گرفته که در آن، تمام ارکان آن با نظر مستقیم و غیرمستقیم مردم انتخاب میشوند اما جمهوری اسلامی، نتوانسته تصویر و افقی از اهمیت حفظ این دستآورد بزرگ را در مغز و قلب ملت خود قرار دهد. انسان ایرانی به ویژه نسل جوان، شناختی از سرمایهی عظیمی که از آن برخوردار است ندارد. شهروند ایرانی با دیدن کوچکترین نقص در محیط اطراف خود، بالاترین مقامات نظام خود را مقصر دانسته و حکومت را تمسخر، تحقیر و در نتیجه تضعیف میکند. او با دیدن آبگرفتگی خیابان، بلافاصله دوربین گوشی هوشمند خود را روشن کرده و فیلم این صحنه را برای شبکههای انگلیسی و آمریکایی میفرستد و آن را دلیلی بر بیکفایتبودن نظام جمهوری اسلامی اعلان میکند. درحالی که صاحبان، مدیران و دستاندرکاران همان رسانهها، خود تمامقد در خدمت حفظ نظام کشورهای حامی خود تلاش میکنند، حتی اگر آنجا میهنشان نباشد؛ چرا که حیات خود را در گرو آن میدانند.
انقلاب اسلامی مکلف است که با ترسیم رؤیای ایرانی - اسلامی و افق مهدوی، مفهوم اساسی «حفظ نظام» را در عمق جامعهی خود جاری و ساری کند. ملت ایران باید به این باور برسند که اگر نظام جمهوری اسلامی حفظ شود، تمامی مطالبات به حق آنها و آیندهی روشن و مطلوب هم قابل تحقق خواهد بود و بالعکس، اگر این نظام حفظ نشد، ظرفی برای باقی مظروفات، وجود نخواهد داشت.
انسان مسلمان باید به این درک برسد که حفظ جمهوری اسلامی به عنوان تنها حکومت مبتنی بر وحی در کره زمین که داعیهی اقامهی «حق» و «عدل» را داشته و پرچم حفاظت از حدود الهی را برافراشته است، اگر خود حفظ نشود، اثری از اسلام و «توحید» در جهان باقی نخواهد ماند و قرآن برای قرنها به حاشیه رانده خواهد شد. در همین راستا است که «امام خمینی (ره)» و «امام خامنهای»، هر دو، «حفظ نظام» را «اوجب واجبات» میدانند و آن را حتی با حفظ جان امام عصر – ارواحنا فداه مقایسه میکنند.