قسمت بیست و یکم:

جنگ ستارگان

کارشناس میهمان: میلاد رهجو
  • زمان پخش: 27 مهر 1403
  • مدت زمان: 55 دقیقه
  • پخش از: شبکه چهار سیما

شاید پروژه اس دی آی در دوران جنگ سرد که در خلال نبرد آمریکا و شوروی رقم خورد بهانه اصلی تولید مجموعه جنگ ستارگان باشد. اما این وجه روشن قصه است. وجهی که همه به آن پرداخته اند. جنگ ستارگان وجه تاریکی هم دارد که کمتر به آن پرداخته شده، وجه فلسفی آن. در قسمت بیست و یکم امتداد به جنگ ستارگان و فلسفه خواهیم پرداخت.

 

جرج والتون لوکاس جونیور

لوکاس زادهٔ ۱۴ مهٔ ۱۹۴۴ کارگردان، تهیه‌کننده، فیلم‌نامه‌نویس و کارآفرین آمریکایی است. او بیشتر برای خلق فرنچایزهای جنگ ستارگان و ایندیانا جونز و تأسیس کمپانی‌های لوکاس‌فیلم، لوکاس‌فیلم گیمز و اینداستریال لایت اند مجیک شناخته شده‌است. او تا سال ۲۰۱۲ رئیس کمپانی لوکاس‌فیلم بود و در نهایت این کمپانی را به شرکت والت دیزنی فروخت. لوکاس یکی از موفق‌ترین فیلم‌سازان تجاری در تاریخ است و نامزد دریافت چهار جایزهٔ اسکار شده‌است. فیلم‌های او با توجه به تورم در میان ۱۰۰ فیلم پرفروش گیشهٔ آمریکای شمالی قرار گرفته‌اند. لوکاس یکی از مهم‌ترین چهره‌های جنبش هالیوود نو در قرن بیستم و از پیشگامان بلاکباستر مدرن محسوب می‌شود.

داستان در قالب دنیایی خیالی که تحت سلطه مستبدانه امپراتوری کهکشانی است، بر روی گروهی از مبارزان آزادی خواه به نام ائتلاف مقاومت، با هدف نابودی ستاره مرگ (سلاح مخوف امپراتوری)، تمرکز دارد. هنگامی که شاهزاده لیا، رهبر مقاومت، توسط امپراتوری دستگیر می‌شود، لوک اسکای‌واکر نقشه‌های ستاره مرگ را به دست می‌آورد و قصد دارد او را نجات دهد و در همین هنگام قدرت متافیزیکی معروف به "نیرو" را از استاد جدای می‌آموزد.

فیلم با حمله ناوگان امپراطوری به یک کشتی سیاسی متعلق به جمهوری آلدران آغاز می‌شود. لوک نزد عمویش بزرگ می‌شود، و از خانواده‌اش اطلاعات چندانی ندارد. اوبی‌وان نیز سال‌هاست که نام اصلی‌اش را بازگو نکرده و مانند راهبی گوشه‌نشین در دل بیابان زندگی می‌کند. همه او را به نام بنِ پیر می‌شناسند. لوک موفق می‌شود، پیام ضبط شده در آر تو دی تو را که به صورت هولوگرام است، مشاهده کند و مابقی ماجرا که سری فیلم های جنگ ستارگان را می سازد.

- کارگردان: جرج لوکاس

- تهیه‌کننده: گری کورتز

- نویسنده: جرج لوکاس

- بازیگران: مارک همیل، هریسون فورد، کری فیشر، پیتر کوشینگ و الک گینس

- موسیقی: جان ویلیامز

- فیلم‌بردار: گیلبرت تیلور

- شرکت تولیدکننده: استودیو قرن بیستم

جنگ ستارگان پس از تولید با وضعیتی آشفته، در ۲۵ مه ۱۹۷۷ در شماری محدود از سینماهای ایالات متحده به نمایش درآمد و به سرعت تبدیل به یک فیلم پرفروش شد. فروش بالای این فیلم منجر به انتشار گسترده‌تر آن شد. این فیلم مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و همچنین برای جلوه‌های بصری پیشگامانه‌اش ستایش شد. این فیلم در مجموع ۷۷۵ میلیون دلار فروش داشت و با پشت سر گذاشتن آرواره‌ها (۱۹۷۵)به پرفروش‌ترین فیلم آن زمان تا پس از اکران ئی.تی. موجود فرازمینی (۱۹۸۲) بدل شد. با احتساب تورم، جنگ ستارگان دومین فیلم پرفروش آمریکای شمالی و چهارمین فیلم پرفروش جهان است. این فیلم نامزد دریافت ده جایزه اسکار (از جمله بهترین فیلم) شد و درنهایت توانست هفت جایزه اسکار را کسب نماید.

خلاصه ای از آنچه در این قسمت گفته شد

برای مطالعه بیشتر علاقمندان

فیلم جنگ ستارگان پدیده‌ ایست که اقتباس‌های فراوانی از آن در دیگر فیلم‌ها، سریال ها، بازی‌های دیجیتالی و رومیزی، کمیک ها، رمان‌ها و داستان‌ها شده است. این جهانی که جورج لوکاس با جنگ ستارگان می‌سازد، نه تنها الگوهای بسیاری از آن گرفته شده، همچنین در فضای سیاسی هم اثرگذار بوده است. به طور مثال در مقطعی که ریگان رئیس جمهور آمریکا است، از فضای ایجاد شده توسط سری فیلم های جنگ ستارگان بهره می برد و با توجه به بحث منازعه تسلیحاتی ای که با شوروی سابق دارد، نظریه دکترین بازدارندگی دوجانبه و اقدام پیشدستانه برابر موشک‌های دوربرد هسته‌ای شوروی را مطرح می کند و پیشنهاد یک ابر پروژه دفاعی در برابر حملات احتمالی موشکی شوروی را می دهد. بر این اساس یک دفاع  4 لایه ایجاد شده که از کل ایالات متحده دفاع می کند. (سه لایه در فضا خارج از جو و به کمک ماهواره‌ها و لایه چهارم هم مبتنی بر دفاع زمین پایه تقریبا مشابه گنبد آهنین)

یکی از خط‌های اصلی در داستان، بحث FORCE یا نیرو است. در درگیری که بین جبهه امپراطوری و جبهه مقاومت وجود دارد، هر دو برای به دست آوردن این نیرو و همچنین از بین بردن دیگری تلاش می‌کند. استفاده از مفهوم نیرو در زمانی است که فیزیک کوانتومی نیز مطرح شده و در جامعه علمی آن روز این بحث‌ها پذیرفته شده است. لذا بر اساس نظریه کوانتوم، ماده در این فیلم به انرژی قابل تقلیل است، یعنی وقتی شخصیت‌های داخل فیلم می‌میرند به انرژی تبدیل می‌شوند.

در فیلم مشهود است که FORCE  یک قدرتی است در جهانِ جنگ ستارگان که به ما کمک می‌کند تا اتفاقی بزرگ در عالم رقم بزنیم. FORCE فضایی است که کل جهان را در بر گرفته و جهان و پدیده‌هایش همه تحت کنترل آن هستند. در کل فیلم این موضوع القا می‌شود که اگر به FORCE دست پیدا کنیم و به آن احاطه یابیم؛ می‌توانیم همه چیز را تحت کنترل خود درآوریم.

در این فیلم بیان می‌کند که خیر و شر یا خوب و بد، مربوط به ذهنیات ماست و در عالم خارج، همه چیز یکسان است. خیر و شر در یک ذات مشترک و در عین وحدت، در کنار هم قرار گرفته اند و هیچ نیروی فرامادی و فرافیزیکالی وجود ندارد تا در این جهان اثر بگذارد و هیچ اراده مافوق این نیرو یا FORCE وجود ندارد که روی آن تاثیر بگذارد.

همین طور در مواجهه با FORCE ، هیچ شخصیتی در فیلم کاملاً مثبت یا منفی نیست و دائماً در بین این دو فضای خیر و شر در حال نوسان هستند. شخصیت‌ها در فیلم بیشتر خاکستری در نظر گرفته شده‌اند. این نگاه به نگاه ین و یانگ در کنفوسیونیسم نزدیک است و به بحث تعادلی که باید بین وجه تاریک و روشن شخصیت داستان وجود داشته باشد، اشاره می کند.

از لحاظ منطقی، در فیلم به منطق فازی اشاره می‌کند. در نگاه سنتی در منطق، جهان بینی صفر و یک است. یعنی یا وجود است یا عدم، یا خیر است یا شر، یا خوب است یا بد. از طرفی در منطق فازی، (منطق فازی بیشتر در فضای فیزیکال و مناسبات صنعتی موضوعیت دارد) بین بازه صفر و یک، یک طیف وجود دارد. منطق فازی معتقد است که باید از نگاه کلاسیک ارسطویی عبور کنیم. و مبتنی بر نگاه ین و یانگ شرقی، بهترین حالت، وسط طیف و جایی است که تعادل ایجاد شده باشد.

حال اگر بخواهیم راجع به مفهوم خدا صحبت کنیم و اینکه خدا در این تلقی مفروض ناترالیستی (طبیعت گرایانه) و فیزیکالیستی که همه چیز را مناسبات ماده و انرژی تقلیل داده چه جایگاهی دارد؟ آیا خدا به FORCE تقلیل داده شده است؟ در نگاه اسپینوزا، خدا مساوی طبیعت است. طبیعتی که با قوانین فیزیک کار می‌کند و مبتنی بر مناسبات ماده و انرژی است و هیچ اراده، اثر یا دخالتی خارج از مناسبات فیزیکالیستی امکان ایجاد اتفاق در طبیعت را ندارد. پس در نگاه اسپینوزا، طبیعت مساوی خداست. یعنی این میز و صندلی و مابقی اجسام، یک ذات و جوهری دارند و این ذات‌ها با ذات خدا یکی هستند و به نوعی پدیده‌های طبیعت، تجلّی صفات خدا هستند. به این نگاه “پانته ایسم” می‌گویند. در فیلم و نگاه کارگردان به این نظریه پرداخته و FORCE را مساوی خدا دانسته و اصلاً در فیلم به خدای جهان و پروردگار زمین و زمان اعتقادی وجود ندارد.

از طرفی نظریه دیگری نیز وجود دارد که می‌گوید خدا متمایز از طبیعت است و طبیعت در خداست که به آن “پان­آنتئیسم” می‌گویند. در حالی که در ادیان ابراهیمی، خداوند متعال مفروض گرفته شده است. پروردگار متمایز و متشخّصی وجود دارد که با توجه به بحث تشکیک وجود، خداوند “ارتباط ایجادی” با طبیعت دارد. یعنی اگر لحظه‌ای ارتباط خداوند با طبیعت قطع شود، طبیعت معدوم می‌شود. در این نگاه خداوند متعال “علت وجودبخش” است و اگر آنی و لحظه‌ای نباشد، طبیعتی در کار نخواهد بود.

سخن پایانی

نیرو به همراهت. (May the Force be with you)

 [پخش سکانس‌هایی از این جمله در قسمت‌های مختلف اثر- هرکدام چند ثانیه و جمعاً 20 ثانیه]

این جمله‌،‌ ترجیع‌بند مجموعه فیلم «جنگ‌ ستارگان» است که بخش عمده‌ای از دیالوگ‌های فیلم را در بر می‌گیرد. «نیرو» مهمترین پدیده‌‌ایست که در جهان «جرج لوکاس» وجود دارد و ظاهراً جای خالی «خدا» را در این «کهکشان خیلی خیلی دور»، پر می‌کند. البته نیرو مختص جبهه خیر و «جدای‌ها» نیست و نیمه‌ی تاریکی هم دارد که «سیت‌ها» از آن بهره می‌برند.

«نیرو» در ذات خود خنثی است و نیمه‌ی تاریک و روشن‌ آن است که قهرمان و ضد‌قهرمان داستان را می‌سازد. اگرچه لوکاس علناً خود را «بودیست متودیست» معرفی کرده اما او خیلی پیشتر، باورهای شرقی خود را در شش‌گانه‌ی علمی-تخیلی‌اش نمایان کرده بود. تنها لباس شوالیه‌های جدای و روش‌مبارزه‌ی آن‌ها نیست که اشاره به فرهنگ و آیین شرقی دارد، بلکه این خود «نیرو» است که در ذات خود، با بینش ثنویتی شرق، انطباق دارد.

جهان‌بینی شرقی اعم از شینتوایسم و کنفسیوایسم، دوگانگی یا «ثنویت» را زیربنای هستی می‌داند و تمام پدیده‌های مادی و غیرمادی را زوج در نظر می‌گیرد. شب و روز، زن و مرد، سرد و گرم، خیر و شر و ... همگی نمونه‌هایی از تضاد و دوتایی در عالم هستند و در مبارزه‌ی دائم بین این دوتایی‌ها، کسی موفق است که بتواند «تعادل» را ایجاد و حفظ کند. همان اصل مهمی که در هنرهای رزمی شرقی نیز دنبال می‌شود. اصل «تعادل» در «جنگ ستارگان» هم یکی از خطوط تعلیق داستان است و فرقه‌ی جدای‌ها، سال‌ها به دنبال  رسیدن به آن بودند تا اینکه «کوآی‌گان»، یکی از شوالیه‌های جدای، به طور اتفاقی با کودکی برخورد می‌کند که از مادری بدون همسر متولد شده و طبق پیشگویی، می‌تواند تعادل را به «نیرو» بازگرداند.

اگرچه لوکاس در «جنگ ستارگان»، تلاش می‌کند با نمایش تصاویری از فضاپیماهای پیشرفته، سلاح‌های لیزری و شهرهای فضایی عظیم، تصویری مدرن، تکنولوژیک و غربی در اثرش بسازد، اما روح کلی آن، امتــــداد معرفت و باور «ثنویت شرقی» است. «نیرو»، به عنوان خدای این جهان، محوری از غلبه «خیر» و «شر» را شامل می‌شود و موجود تراز و آرمانی کسی است که توانسته باشد در این طیف از نیمه تاریک و روشن نیرو، «تعادل» را حفظ کند؛ خواه استاد «یودا» باشد، خواه «لوک اسکای واکر».

آیین وحیانی اسلام امات اصل ثنویت را به شکل دیگری تشریح می‌کند. قرآن کریم بیان می‌کند که تمامی پدیده‌های مادی، «زوج» و دوگانه آفریده شده‌اند، مانند نر و ماده، تر و خشک، گرم و سرد و بار الکتریکی مثبت و منفی و رابطه‌ی بین این دوتایی‌ها، رابطه‌ی متضاد ضروری است، به این معنا که وجود هریک به دیگری وابسته بوده و در عالم خلق، هردو ضرورت وجودی دارند. ] وَمِنْ کُلِّ شَىْء خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ[

اما پدیده‌های غیرمادی از این قاعده تبعیت نکرده و دوگانگی در آن‌ها، تفاوت ماهوی با «ثنویت متضاد ضروری» دارد. به این معنا که وجود یکی، ضروری وجود دیگری نیست. برای مثال، «صدق» و «کذب»، «صلاح» و «فساد» یا «هدایت» و «ضلالت»، ضروری هم نیستند، بلکه اصالت با یکیست و دیگری، زمانی به وجود می‌آید که خطایی واقع شود. «خیر» و «شر» هم از جنس همین «ثنویت توحیدی» هستند و وجود خیر، با وجود شر آمیخته نیست و اساساً خیر است که باید باشد و شر، صرفاً حاصل عمل مخلوقاتی است که آن را رقم می‌زنند. بنابراین، اصل تعادل در ثنویت توحیدی معنایی نداشته و مصداق جهل است.

در «معرفت توحیدی» قرآن، نگاه دو‌انگارانه به مفاهیم غیرمادی، مطلقاً مردود بوده و دوگانه‌ی اصلی، «حق» و «باطل» لست که اگرچه در ظاهر دوتا هستند اما در واقع، اصالت با «حق» است و به میزانی که انسان از حق دور شود، باطل رقم می‌خورد. خَلط ثنویت ضروری با ثنویت توحیدی که نسبی‌گرایی معرفتی، اعتقادی، اخلاقی و عملی را به دنبال دارد، فرآیند بسیار خطرناکی است که دستگاه رسانه‌ای هالیوود، سال‌هاست آن را دنبال می‌کند و مجموعه فیلم «جنگ‌‌‌های ستاره‌ای» نمونه‌ی مهمی از این دست آثار به شمار می‌رود.