قسمت بیست‌و‌سوم:

آلفرد هیچکاک

کارشناس میهمان: ریحانه عزیزی دلشاد
  • زمان پخش: 11 آبان 1403
  • مدت زمان: 55 دقیقه
  • پخش از: شبکه چهار سیما

آیا واقعا می‌توان مولف یک اثر را از خود اثر جدا کرد؟ آیا می‌توان امتداد مولف را در اثرش کاوید و به آن پی برد؟ در قسمت جدید امتداد با نگاهی به یکی از کارگردانان موثر سینمای کلاسیک نگاهی خواهیم داشت بر امتداد او بر آثارش، هیچکاک و فلسفه.

 

آلفرد هیچکاک

هیچکاک در ۱۳ اوت سال ۱۸۹۹ در مغازه استیجاری والدینش در لیتنستون واقع در شرق لندن به دنیا آمد. وی کوچک‌ترین فرزند خانواده بود، یک برادر به نام ویلیام دانیل (۱۹۴۳–۱۸۹۰) و یک خواهر به‌نام الن کاتلین (۱۹۷۹–۱۸۹۲) داشت. نام مادرش اما جین (۱۹۴۲–۱۸۶۳) و پدرش ویلیام هیچکاک بود که در سال ۱۹۱۴ درگذشت. پدر و مادر وی هر دو از پیروان کلیسای کاتولیک و اصالتاً ایرلندی بودند.

هیچکاک ابتدا به عنوان کارمند فنی و تبلیغ‌نویس تعلیم دیده بود و در سال ۱۹۱۹ به‌عنوان طراح تیتراژ وارد صنعت سینما شد. اولین تجربه کارگردانی او فیلم صامت بریتانیایی-آلمانی پلژر گاردن (۱۹۲۵) بود. اولین فیلم موفق او با نام مستأجر (۱۹۲۷) باعث شکل‌گیری ژانر دلهره‌آور شد و باج‌گیری (۱۹۲۹) اولین فیلم «ناطق» بریتانیایی بود. نام فیلم‌های دلهره‌آور ۳۹ پله (۱۹۳۵) و خانم ناپدید می‌شود (۱۹۳۸) در میان برترین فیلم‌های بریتانیایی در قرن بیستم قرار گرفته ‌است. او از ۱۹۳۹ به شهرت بین‌المللی رسید و از سوی تهیه‌کننده معروف، دیوید سلزنیک قانع شد تا به هالیوود برود. این روند با رشته‌ای از فیلم‌های موفق از قبیل ربه‌کا (۱۹۴۰)، خبرنگار خارجی (۱۹۴۰)، سوءظن (۱۹۴۱)، سایه یک شک (۱۹۴۳) و بدنام (۱۹۴۶) تداوم یافت.

وقتی از آلفرد هیچکاک حرف می‌زنیم انگار درباره سینما و تاریخ و کارکردهایش می‌گوییم. در واقع شناخت سینمای هیچکاک، شناخت خود سینماست. سینما به مثابه فرم و زبان تصویری. هنوز هم شیوه دکوپاژ و میزانسن‌های هیچکاکی و سبک روایت و قصه گویی او در محافل آکادمیک سینما تدریس می‌شود.

گرچه او در ایجاد ترس و تعلیق استاد بود اما آنچه در پس این مولفه‌ها در فیلم‌های او مهم است شاید روانکاوی سینمایی باشد. فیلم‌های او به شکل هنرمندانه‌ای به بازنمایی روان انسان در موقعیت‌های ملتهب و مضطرب زندگی دست زده و حتی بسیاری از آن‌ها مبتنی بر یافته‌های فروید در علم روانکاوی است. به این مورد باید قصه گویی را هم اضافه کرد. هیچکاک استاد قصه گفتن است و خلق موقعیت‌های جذاب دراماتیک که مخاطب را با تمام وجود با خود همراه می‌کند و پا به پای قصه و شخصیت‌هایش به تعقیب و تماشا وا می دارد.

  • در برج جُدَی (۱۹۴۹)
  • وحشت صحنه (۱۹۵۰)
  • غریبه‌ها در قطار (۱۹۵۱)
  • اعتراف می‌کنم (۱۹۵۳)
  • ام را به نشانه مرگ بگیر (۱۹۵۴)
  • پنجره پشتی (۱۹۵۴)
  • گرفتن یک دزد (۱۹۵۵)
  • دردسر هری (۱۹۵۵)

خلاصه ای از آنچه در این قسمت گفته شد

برای مطالعه بیشتر علاقمندان

قطعاً می‌توان گفت صنعت تعلیق را آلفرد هیچکاک در سینما به وجود آورد، تعلیق یا سوسپانس از زبان آلفرد هیچکاک در یک جمله ساده خلاصه می‌شود: “مخاطب باید از احتمال رخداد وحشتناکی مطلع باشد که بازیگر آن را نمی‌داند”. این شیوه از روایت داستان که کاراکترهای فیلم را در موقعیت‌های خطرناک قرار دهیم و تنها مخاطب را از وجود این خطر آگاه سازیم، باعث ایجاد دلهره و اضطراب در بیننده می‌شود که پایه گذار این سبک از فیلم سازی، آلفرد هیچکاک است.

مخاطب با دیدن فیلم‌های هیچکاک با یک روزمرگی مواجه می‌شود با یک مدلی از رئالیزم که وقایع و پدیده‌های روزمره در حال وقوع هستند. بعد از مدتی آن تهدید درون ذهنی و تهدیدی که پنهان است، نمایان می‌شود. قصد هیچکاک این است که تنش‌های داخلی یک زندگی معمولی را نشان دهد. وقتی چنین تنشی در زندگی عادی انسان به صورت ناگهانی به وجود می‌آید، بسیار دلهره آور است. مخاطب احساس می‌کند این نقش ممکن است در زندگی او نیز اتفاق بیفتد، لذا با نقش شخصیت داستان همزاد پنداری می‌کند. در آثار هیچکاک یک تهدید درونی یا یک گناه سرکوب شده ناگهان به عینیت می‌رسد و اینجاست که سیلی محکمی به مخاطب می نوازد تا فکر نکند زندگی، همین روزمرگی های عادی است که مشاهده می‌کنیم. آنجاست که مخاطب با آن روی پنهان فیلم‌های هیچکاک مواجه می‌شود.

هیچکاک تحت تاثیر ادگار آلن پو و رمان های سیاه آمریکایی آلن پو قرار دارد و بارها خودش به این موضوع اعتراف کرده است. یکی از هنرهای هیچکاک این است که دیالوگ در فیلم‌های او خیلی پیش برنده داستان نیست، بلکه اصل قضیه بحث تدوین، قاب بندی‌ها، نورپردازی‌ها و حتی موسیقی‌های خاصی است که در فیلم‌های او استفاده می‌شود و داستان را به زیبایی پیش می‌برد. تقسیم بندی های مختلفی در خصوص فیلم‌های هیچکاک ارائه شده که یکی از این تقسیم بندی ها سیر تطور در سبک فیلم‌سازی هیچکاک را رصد کرده و آن را به سه قسمت تقسیم بندی نموده است.

  • دوره اول فیلم‌های او از سال ۱۹۲۵ میلادی تا ۱۹۳۹ میلادی تقریبا در مقطع فیلم های صامت (سینمای بدون صدا) اتفاق می‌افتد و تا قبل از جنگ جهانی دوم که سینمای ناطق به بازار می آید، امتداد دارد. در این دوره، سوژه فیلم‌های هیچکاک مستقل است و در کشاکشِ با سختی و مشکلات، قوی می‌شود. داستان ها عامه­پسند هستند. ساختار قصه‌ها کلاسیک است و اصالت در فیلم‌ها با درام و تعلیق است و روایت خطی است.
  • دوره دوم فیلم‌ها، در فضای مدرنیته ساخته می شود. سوژه مستقل است و تضاد قهرمان و ضد قهرمان کمرنگ‌تر می‌شود. یک نوع نسبی انگاری در آثار او دیده می‌شود. اصالت با شخصیت اصلی داستان است.
  • فیلم‌های دوره سوم، فیلم‌های پست مدرن است و وجوه آن این است که سوژه‌ها در این دوره، با جامعه مصرف‌گرای آمریکای آن روزگار تعریف می‌شود. دوره‌ای که به دوره رایشیزم؛ رهاسازی و عدم کنترل معروف شده است. در این دوره سوژه‌ها خود بنیاد هستند. به امیال و غرایز در فیلم‌ها بیشتر اشاره شده است. به این دوره یعنی از سال ۱۹۴۰ میلادی تا ۱۹۷۶ میلادی دوره فیلم‌های آمریکایی نیز اطلاق می‌شود.

همان طور که در ابتدای بحث از تعلیق نام برده شد، مجددا به بازتعریف آن می پردازیم، بحث تعلیق در فیلم‌های هیچکاک بسیار

پررنگ است و استادانه از این سبک استفاده شده است. تعلیق یعنی دانش مخاطب از دانش شخصیت‌های فیلم بیشتر است به خاطر همین تعلیق دلهره ایجاد می‌کند و هر لحظه مخاطب منتظر آن است که چه اتفاقی قرار است در فیلم بیفتد! تعلیق در اصل یک انتظار کش آمده است، یعنی مخاطب دائم در انتظار است که ببیند در آخر کار چه بلایی قرار است سر شخصیت های داستان بیاید؟

خیلی از تعلیق‌های هیچکاک در تدوین هنرمندانه فیلم‌ها به وجود آمده است. اگر یک مثلثی از مجموع فیلم‌های هیچکاک در نظر بگیریم، یک ضلع از این مثلث سوژه است و یک ضلع دیگر آن ابژه و ضلع سوم هم مخاطب. در اصل مخاطب، ابر سوژه است یعنی اگر سوژه داستان، یک مرد باشد، با نگاه مرد سالارانه هیچکاک منطبق است. (اصلاً فیلم‌های او با نگاه مردانه ساخته شده است.) ضلع بعدی ابژه است که معمولاً نشان دهنده شخصیت یک زن است. حال وقتی مخاطب به این دو نگاه می‌کند هر دو با هم ابژه مخاطب می‌شوند برای همین مخاطب به یک ابر سوژه تبدیل می‌شود و کل این بن‌مایه و این فرایند در آثار هیچکاک، نمادی از اروتیک و عشق است.

هیچکاک معمولا در آثارش روی ترس‌های روانشناختی انسان‌ها دست می گذارد. ترس‌هایی که در ضعف‌ها، نیازها و کمبودهای روانشناختی ریشه دارند و با ترساندن توسط یک عامل بیرونی و یک شوک بیرونی متفاوت است، بلکه از درون، انسان‌ را می‌ترساند. او در مصاحبه هایش ابراز کرده که می خواهد برای مخاطب لذت ترسیدن را به ارمغان بیاورد و درجایی دیگر گفته، وقتی در سینما شاهد جیغ زدن مخاطبان از شدت ترس و اضطراب است، لذت می‌برد!

در مجموعِ همه این مؤلفه‌ها که هیچکاک را هیچکاک کرده است، او به زمینه‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی دوره‌هایی که فیلم هایش را در آن ساخته، وابسته است و خودش نیز در عمل یک فیلمسازِ مولف است. اگرچه جایزه اسکار را در تمام مدت عمرش نگرفت اما با همه انتقادهایی که به او هست، یک میراثِ فکری فلسفی با وجوه مختلف در آثارش وجود دارد که اثرگذار بوده و جریانی را ایجاد کرده که فیلمسازهای بعدی آن را دنبال نموده اند. اثرگذاری هیچکاک محدود به فیلم سازان فرانسوی نبوده بلکه در آثار کارگردانان بزرگ هالیوود از جمله استیون اسپیلبرگ نیز این اثرگذاری مشاهده می‌شود. آثار هیچکاک یک میراث فکری فلسفیِ روانکاوانه است که در فرم و محتوا در هم تنیدگی دارد و به عنوان یک فیلمسازِ مولف به قواعد و گرامر سینما موضوعات زیادی را افزوده است.

سخن پایانی

هیـــچ‌کاک و تقریباً هیـــچ

هیچکاک سینما را می‌فهمد. او می‌داند چگونه باید با مخاطب سخن گفت؛ اگرچه هنرمند است اما سینما را صرفاً نمایش تخیلات نمی‌داند. او وجوه مختلف سینما را باهم می‌بیند. سینما به مثابه هنر، صنعت و رسانه.

اما با وجود این موارد، سوالی که باید پرسید این است: به‌راستی هیچکاک چه چیزی را تقدیم می‌کند؟ ارمغان او برای بشر چه چیزی بوده‌است؟ نقش این شوالیه‌ی بریتانیایی در رشد بشر قرن بیستم و بیست‌ویکم میلادی چه بوده‌است؟

اگر هنر، دمیدن روح تعهد در انسان‌هاست و اگر هیچکاک، یک هنرمند شاخص است، باید دید کی، کجا و چطور مخاطبینش را متعهدتر کرده است؟ «سرگیجه» یا «روانی»، کدام مؤلفه‌ی متعهدانه‌ای را به بیننده‌اش اضافه می‌کند؟

از زاویه‌ی دیگر می‌توان این پرسش را مطرح کرد که، هیچکاک همیشه ‌استاد! به‌واقع استاد چیست؟ تعلیق؟ داستان؟ وحشت؟ دلهره؟ حتی با تعریف ارسطویی از هنر که کاتارسیس را محور قرار داده، کدام‌یک از این موارد می‌تواند شأن استادی برای یک هنرمند ایجاد کند؟ آیا تماشای «پرندگان» هیچکاک، مخاطب را تطهیر می‌کند؟ آیا یک هنرمند مؤلف، نیازمند آن است که با بهره‌کشی از جذابیت‌های جنسی زنان و تصویرسازی صحنه‌های اِروتیک از «پنجره عقبی»، آن هم در اوج انقلاب جنسی آمریکا، مخاطب خود را جذب کند؟ یا با توسل به وحشت و خون، بیننده را مقابل پرده‌ی سینما نگه ‌دارد؟

در این میان اما انقلاب اسلامی ایران که در امتداد حرکت انبیاء و ائمه و صالحان تاریخ، امروز به دوران جدید حیات بشر رسیده است، باید بتواند در نسبت با پدیده‌ی نسبتاً جدیدی همچون سینما و مسائل پیرامونی آن، پاسخ مناسبی را ارائه دهد. پاسخی که دقیق، روشن، راه‌گشا، الهام‌بخش و متعالی باشد.

سینمایِ تراز انقلاب اسلامی، واقع‌گراست اما سینما را صرفاً ‌بازتاب‌دهنده واقعیت نمی‌داند. این سینما، تحریک و تقویت هوای نفس و غرایض حیوانی بشر را تنها راه پرکردن گیشه نمی‌بیند و از زن به عنوان کاراکتر شهوت، بهره‌برداری جنسی – هنری نمی‌کند. سینمای تراز اسلام، به‌تصویر کشیدن خشونت عریان و عنان‌گسیخته را برنمی‌تابد و قوه‌ی غضبیه‌ی انسان را دست‌آویز جذب بیننده قرار نمی‌دهد. سینماگر مسلمان، فرم و تکنیک را برای بازتولید وهم در مخاطب، به خدمت خود نمی‌گیرد.

هنر تراز قرآن به دنبال تثبیت فؤاد انسان است. به دنبال فعال کردن قوه‌ی تعقل در قلب آدمی‌ست. حال آنکه کارکردن روی لایه‌های سطحی‌تر روح انسان که منجر به تولید و تقویت شادی، غم، ترس و وحشت، شهوت و غضب می‌شود، یقیناً کار ساده‌تری خواهد بود و سِر آلفرد هیچکاکِ همیشه استاد!، این راه ساده‌تر را برای ساخت میراث هنری خود انتخاب کرده‌است.